امروز ۲شنبه روز نسبتا خوبی برای من بود چون کارهای را که در نظر گرفته بودم که انجام بدهم انجام دادم،، در واقع کارهای امروز همه در رابطه با سفر روز ۴شنبه بود، اسلایدها را آماده کرده بودم و امروز کم و کاستیها را روبراه کردم و قسمتهای زا صحبتها را حفظ کردم وقتی به خانه آمدم و میخواستم طبق معمول دوچرخه را در حیات پارک کنم صاحب خونم که در واقع هم خانهام هم هست گفت که امروز و در واقع امشب میخواهیم دور هم کباب کنیم تو هم بیا من هم قبول کردم اولین نفر کاترینا بود که سالاد را آماده کرده بود که باهاش آشنا شدم بعد یکی از همکارای دیپتی آمد بعد از او خم نسبتا مسنی آمد که شوخ هم بود و نفر چهارم دختری با قدی بلند و تیپی ساده از اونهایی که من حسابی میپسندم با نگاه و صدایی گیرا و جذاب، بعد معلوم شد که آموزش رانندگی میدهد هر چند که این قسمتش برای من مهم نبوده و نیست، کم حرف زد بیشتر سیگار کشید و بعد از کباب کردن مواظب آتیش بود که روشن بمونه چون هوا سرد شده بود و زود تر از همه هم خداحافظی کرد و رفت، اما نفرات ۵ و ۶ دو نفر دیگر بودند که با آمدن آنها به این جمع ۳ نفر بودیم که قدمون به نسبت دیگران کوتاه تر بود، یکی از این مهمانهای آخر که جذاب و زیبا هم بود همانند بقیه ازم پرسید که تازه وارد هستم و این که چه کار میکنم. بعد در مورد کار خودش گفت که جامعه شناسی خوانده و در این رابطه هم کار میکنه در واقع جدیداً روی یک پروژه کار میکنه که چه کار کنند که دانشجویان خارجی بعد از تمام شدن کارشون در آلمان بمانند چون جمعیت اینجا پیر است و نیروی کاری در حال از بین رفتن و ... کمی در مورد ایران صحبت کردیم که در آنجا متاسفانه به جامعه شناسی اهمیت داده نمیشه و در کمال تعجب من گفت که در اینجا هم همینطور است در صورتی که هر دو موافق بودیم که هم چین علومی به همان اندازهٔ مهندسی و اینفرماتیک ، ... مهم هستند
Tuesday
My Note: Grill
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment