Showing posts with label History. Show all posts
Showing posts with label History. Show all posts

Friday

تجريش



cid:1.2929468298@web82006.mail.mud.yahoo.com


تجريش در زمان ناصرالدين شاه پر از درخت انجير وگيلاس و مزرعه هاي با صفا .. اصل اين نقاشي در موزه صاحبقرانيه موجود است

هزار سال پيش تجريش, طجرشت خوانده مي شد. چنانکه راوندي مورخ تاريخ در شرح سلطنت طغرل سلجوقي آورده است: "آنگاه سلطان از تبريز به سوي ري رفت تا زفاف به دار الملک باشد. اندک مايه رنج بر وي مستولي شد, به قصران بيروني, به در ري به ديه طجرشت از جهت خنکي هوا نزول فرمود, چه حرارت هوا بغايت بود. به سال 455 ق


جالب اينجاست که طغرل در همان تجريش وفات يافت و جنازه اش براي دفن به ري منتقل شد



نمايي از شميران قديم

کهنسالان درباره محل قديمي تجريش اعتقاد دارند که نزديک پل رومي در جاده قديم شميران رو به شمال طرف راست, روي تپه باغي بزرگ به نام "گل باوکان» بود. (ظاهرا محلي که نماز عيد فطر سال 56 در آن برگزار شد.) دو دهکده تجريش و دزاشيب سابقا آنجا بودند. از گل باوکان تا امامزاده قاسم هم باغي ديگر به نام "جنت گلشن» بود .. در اراضي اطراف اين باغها گرگهاي زيادي بودند که باعث زحمت اهالي تجريش مي شدند ... بدين لحاظ اهالي اين منطقه دهکده را ترک کردند و به حوالي امامزاده صالح در جنت گلشن منتقل شدند و تجريش فعلي شکل گرفت.
اين دهکده کم کم رونقي گرفت و چنان شد که حتي طغرل نيز براي فرار از گرماي منطقه جنوب کوههاي البرز و ري به آنجا پناه آورد. صدها سال بعد طهران پايتخت قاجاريان شد اين منطقه, ييلاق اهالي آنجا تبديل گرديد و اشراف اين شهر باغهاي زيادي جهت تابستان در آنجا احداث کردند.


cid:2.2929468298@web82006.mail.mud.yahoo.com
سر پل تجريش در حدود سال 1300 شمسي

تجريش قديم داراي سه محله بود:
1. محله بالا 2. محله پائين 3. محله قلعه نو و حومه آن که به نامهاي زير خوانده مي شد: زعفرانيه, محموديه, ناودانک, جعفرآباد و ...
محله بالا شامل: باغ فردوس, چهار راه حسابي, زعفرانيه, الهيه.
و محله پائين شامل: ظهيرالدوله, سه راه دزاشيب, سه راه قيطريه, اسدي و فردوسي بود ..
کم کم کوچ مردم از ساير مناطق کشور به طهران و حومه آن افزايش يافت به طوري که تعدادي از آنان در تجريش سکني گزيدند. در آمارگيري نفوس سال 1335 اهالي آنجا و تيره هاي مهاجر از افراد زير تشکيل شده بود: بوميها, ترقي ها, نائيني ها, اصفهاني ها, خراساني ها, شيرازي ها, يزدي ها, طالقاني ها و لرها.


cid:3.2929468298@web82006.mail.mud.yahoo.com
ميدان تجريش


ساختمانهاي تجريش قديم مانند روستاي تاريخي ماسوله بود, يعني ساختمانهاي روستا طوري بود که مردم از روي بامهاي يکديگر طي مسير مي کردند. جمعيت در تجريش قديم در دو محله به صد و پنجاه خانواده مي رسيد. از محله بالا حدود بيست خانوار تابستانها بر سر باغهاي خود مي رفتند و زمستانها به ده باز مي گشتند. کوچه ها و معابر بسيار تنگ و پر پيچ و خم بود. شايد نمونه اي که بتوان با آن قياس کرد روستاي فعلي پس قلعه در دربند باشد. خانه هاي خشت و گلي يا چينه اي تجريش, در زير دست و سمت شرق پل تجريش تا زير دست ايستگاه جادة قديم بنا شده بود.


cid:4.2929468298@web82006.mail.mud.yahoo.com
پل تجريش و خانه هاي اطراف آن - دوره پهلوي


مرکز تجريش امامزاده صالح بود. اين امامزاده مرکزيت معنوي اين ناحيه بود. بازار شکل گرفته در حاشية آن کانون اقتصادي اين محل است .. حسن ملقب به صالح از نوادگان امام موسي کاظم عليه السلام است دربارة امامزاده صالح مي گويند که وي تحت تعقيب حسن نامي از پل کرخ يا کرج امروزي بود.
تعقيب کننده بالأخره وي را در باغ جنت گلشن زير چنار بزرگ نزديک چشمه ساري گرفتار کرده وي را شهيد مي کند. اهالي محل به احترام انتساب وي به ائمه براي وي مرقد و بارگاهي مي سازند که در طول زمان منشأ خير و برکت براي اهالي اين منطقه گرديد. بناي اصلي اين مرقد را هلاگو ميرزا فرزند فتحعلي شاه به سال 1210 ق بنا کرده است.


cid:5.2929468298@web82006.mail.mud.yahoo.com
بارگاه امامزاده صالح و درخت چنار معروف آن - دوره پهلوي


چنار امامزاده صالح کهنسال ترين چناري است که تاکنون ديده شده است. اين چنار حتي اعجاب مسافرين خارجي را نيز بر مي انگيخته است. چنانکه ديالافوا در سفرنامه اش در ايران به سال 1881 م دربارۀ اين درخت مي نويسد:
در مسجد (بقعۀ امامزاده صالح) تجريش چنار عجيب و غريبي است که کمتر نظير آن در دنيا پيدا مي شود. قطر فوق العاده آن را نمي توان دقيقا با رقم معين کرد. تقريبا محيط آن به پانزده متر مي رسد. هريک از شاخه هاي آن مانند تنه درخت کهنسالي در بالاي بناي مسجد و ساير اطراف سر به آسمان کشيده است. اين درخت عده کثيري را در ساية خود پناه مي دهد. مؤمنين در زير آن نماز مي خوانند ... مکتبدار اطفال را در آنجا جمع کرده درس مي دهد. قهوه چي سماور و استکان و لوازم خود را در درون آن قرار داده است. سقا هم کوزه هاي پر آب خود را در گوشه اي از تنه گذارده است.


cid:6.2929468298@web82006.mail.mud.yahoo.com
چنار کهنسال امامزاده صالح که چند سال قبل قطع شد


اين چنار عظيم تا سالياني پيش نيز در حياط امامزاده به چشم مي خورد ولي به علتهاي مختلف چه طبيعي و چه تخريب انساني از آن چيزي باقي نمانده است.
سالها پس از اين ديدار ديولافوا از تهران, منطقه تجريش و سر پل آن به محل تفرجگاه تهرانيان فراري از گرما تبديل شد. اين محل که سالها محل سکناي اشراف قاجاري و ييلاق سفارتخانه هاي خارجي در تهران بود از دورة رضا شاه رو به گسترش رفت. جاده قديم آن (دکتر شريعتي) آباد شد و سنگفرش گرديد و راههاي دسترسي آسان شد. ماشينهاي کرايه افزايش يافت. بسياري از باغهاي آباد و معمور آن تبديل به ويلا شد و در سالهاي اخير اين ويلاها نيز به حاميان آن وفا نکرد. ويلاها تخريب شد و باغچه هاي آن تبديل به برجهاي بلند گرديد. اين روزها تقريبا از محله تجريش چيزي باقي نمانده بجز ساختمانهاي سر به فلک کشيده که به جاي چنارهاي بلند سر برآورده اند. تتمه آن دربند و ارتفاعات تهران است که باز مجالي براي تنفس تهرانيان فراهم مي کند.


cid:7.2929468298@web82006.mail.mud.yahoo.com
ميدان تجريش



منابع:
1. حسين کريمان, تهران در گذشته و حال
2. منوچهر ستوده, جغرافياي تاريخي شميران

3. کريستف لودو, شميران يا باغهاي گمشده

Sunday

عکس هایی کمیاب از ایران قدیم !!!

[تصویر: 11012.aspx]

گمرك عهد قاجار

[تصویر: 11013.aspx]

[تصویر: 11014.aspx]

ناصرالدين شاه و مليجكش

[تصویر: 11015.aspx]

زنان حرمسرا

[تصویر: 11016.aspx]

درويش

[تصویر: 11017.aspx]

عده اي ازمردان كه با پاي پياده وسينه زنان عازم كربلا هستند

[تصویر: 11018.aspx]

طبق كش

[تصویر: 11019.aspx]

هركول قاجار

[تصویر: 11020.aspx]

بازار وكيل شيراز

[تصویر: 11021.aspx]

آرايشگاه سيار در اواخر دوران قاجار

[تصویر: 11022.aspx]

اختر الدوله دختر ناصرالدينشاه وهمسر مليجك به همراه خدمتكارانش

[تصویر: 11023.aspx]

نان فروش دوره گرد با درشكه

[تصویر: 11024.aspx]

بستني فروش قاجار وچند نفر بي پول كه با حسرت نگاه ميكنند

[تصویر: 11025.aspx]

تكدي گري زن و شوهر

[تصویر: 11026.aspx]

دستگيري راهزنان وغارتگران

[تصویر: 11028.aspx]

زن فرنگي در لباس قاجار

[تصویر: 11029.aspx]

تصوير يك خانواده دوران قاجار

[تصویر: 11030.aspx]

مكتبخانه رشديه با ۱۱۰۰۰تومان سرمايه در زمان مظفرالدينشاه قاجار


[تصویر: 11031.aspx]

احمد شاه در مجلس شورا

[تصویر: 11032.aspx]

Thursday

پانته آ

بدون شک تابلویی که در زیر می بینید روایت کننده ی یکی از جذاب ترین و دراماتیک ترین داستان های تاریخ ایران می باشد. این تابلو اثر وینسنت لوپز هنرمند اسپانیایی قرن 18 می باشد. حقیقت این است که با دیدن این تابلو و نبودن هیچ توضیحی برای آن بسیار کنجکاو شدم تا ببینم که موضوع چیست و البته با جستجو در سایت های فارسی به روایات متناقضی از این داستان برخوردم اما متوجه شدم که همه روایات ازیک منشا یعنی لغت نامه دهخدا هستند که چون به صورت تکه تکه نقل شده اند متناقض به نظر می رسند.

اما من برای شما خلاصه ای از منبع اصلی یعنی لغت نامه دهخدا زیر عنوان نام پانته آ می آورم به امید اینکه لذت ببرید و نیز پند بگیرید!

شایان ذکر است که دهخدا نیز بر اساس روایت گزنفون نقل می کند.

کوروش در برابر اجساد پانته آ و شوهرش

داستان از این قرار است که مادی ها پس از برگشت از جنگ شوش غنایمی برای خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به نزد کوروش آوردند. از آن جمله زنی بود بسیار زیبا که گفته می شد زیباترین ه زنان شوش به حساب می آمد و پانته آ نامیده می شد وشوهر او به نام آبراداتاس برای ماموریتی از جانب پادشاه خود به ماموریت رفته بود.

چون وصف زیبایی زن را به کوروش گفتند و نیز از آبراداتاس نام بردند کوروش گفت صحیح نیست که این زن شوهردار برای من شود و او را به یکی از ندیمان خود سپرد تا او را نگه دارد تا هنگامی که شوهرش از ماموریت بازگشت او را به شوهرش بازسپارند.

در این هنگام اطرافیان کوروش با توصیف زیبایی های این زن به او گفتند لااقل یک بار او را ببین شاید که نظرت عوض شد! اما کوروش گفت : نه , می ترسم او را ببینم و عاشقش بشوم و نتوانم او را به شوهرش پس بدهم …

ندیم کوروش که مردی بود به نام آراسپ و پانته آ را به او سپرده بودند عاشق این زن شد و خواست که از او کام بگیرد. به ناچار پانته آ از کوروش درخواست کمک کرد و کوروش نیز آراسپ را سرزنش کرد و زن را از دست او نجات داد و البته آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای آن کار به دنبال آبراداتاس رفت (از طرف کوروش) تا او را به سوی ایران فرا بخواند .

سپس آبرداتاس به ایران آمده و از ما وقع اطلاع حاصل یافت. پس برای جبران جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.

می گویند در هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: << قسم به عشقی که من به تو دارم و عشقی که تو به من داری… کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم … >>

خلاصه اینکه در جنگ مورد اشاره آبراداتاس کشته می شود و پانته آ به بالای جسد او می رود و به شیون وزاری می پردازد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش می کند که مواظب باشند کاردست خودش ندهد . شیون و زاری این زن عاشق هنوز در گوش تاریخ می پیچد و تن هر انسانی را به لرزه در می آورد که می گفت :<< افسوس ای دوست باوفا و خوبم ما را گذاشتی و در گذشتی … به درستی که همانند یک فاتح در گذشتی >>

پس از آن در پی غفلت ندیمه چاقویی که همراه داشت را در سینه خود فرومی کند و در کنار جسد شوهرش جان می سپارد .

هنگامی که خبر به کوروش می رسد ندیمه نیز از ترس خود را می کشد برای همین است که در تایلو جسد زنان دو تا است . و باقی داستان که در تابلو مشخص است . آری چنین است که بزرگمردی به نام کوروش در تاریخ جاودانه می شود

اصفهان بارديگر پايتخت ايران شد

12نوامبر سال 1598 ميلادي (21 آبان) شهر اصفهان يك بار ديگر پايتخت ايران شد. شاه عباس اول تصميم به انتقال پايتخت از قزوين گرفته بود و كار اين انتقال هفت سال طول كشيده بود.
پيش از دوران سلطنت شاه عباس، اصفهان در سال 931 ميلادي به تصميم مرداويز قهرمان ملي ما كه سوداي احياء امپراتوري ايران باهمه مراسم و آيين هاي باستاني اش را در سر داشت، پايتخت اعلام شده بود. وي نخستين مراسم سده پس از ساسانيان را در همين شهر برگزار كرده بود و سخن گفتن و نوشتن، جز به فارسي را ممنوع ساخته بود. طغرل سلجوقي نيز مدتي اصفهان را پايتخت خود کرده بود. در سال 1915 هجری (1294 میلادی ـ زمان سلطنت احمد شاه ) هم تصميم گرفته شد كه اصفهان پايتخت شود كه به علت ورود نیروهای خارجی متخاصم یکدیگر به ایران و تبدیل ایران به گوشه ای از میدان جنگ جهانی اول عملي نشد.

به نوشته برخي از مورخان، شاه عباس پس از انجام كودتا بر ضد پدرش و بركنار ساختن او، به اين سبب كه در قزوين، مادرش به دست قزلباشها كشته شده بود، مايل نبود كه درآن شهر بماند و در نخستين فرصت اصفهان را پايتخت قرار داد و با اين كار، در عين حال خود را از دست قزلباشها كه يك سپاه متعلق به چند ايل بودند خلاص كرد و بعدا يك ارتش سراسري (عمومي) براي ايران به وجود آورد. مورخان ديگر، اهميت موقع جغرافيايي اصفهان را كه در مركز كشور و بر سر راههاي تجاري قرار دارد دليل انتخاب آن به پايتختي دانسته اند.

درنخستين مراسم رسمي نوروز كه در اصفهان برگزار شد، شاه عباس تاكيد كرده بود كه اصفهان تا ابد پايتخت ايران خواهد بود و دستور داده بود كه در اصفهان به كشورهايي كه در ايران نمايندگي سياسي و بازرگاني داشتند، زمين رايگان داده شود تا براي خود سفارتخانه بسازند و از دولتهاي ديگر خواسته بود كه در اصفهان سفارتخانه و مركز تجاري داير كنند. شاه عباس سپس به آباداني اصفهان پرداخت تا زيباترين شهر جهان شود. وي در اصفهان يك محله تازه براي كساني كه با او از قزوين نقل مكان كرده بودند بساخت كه به "عباس آباد" معروف شده است. شاه عباس كه در هرات متولد شده بود پيش از كودتا بر ضد پدرش، حكمران خراسان بود و در هرات مي نشست. وي از 1588 تا 1629 بر ايران حكومت كرد و کوشش بسيار بعمل آورد تا مرزهاي ايران را به حدود دوران ساسانيان برساند. از کارهاي نظامي مهم دوران او اخراج پرتغاليها از بحرين و سراسر خليج فارس بود.

Monday

دكتر حسين فاطمي

دكتر حسين فاطمي روزنامه نگار و وزير امورخارجه دولت دكتر مصدق 18 آبان 1333 تير باران شد. وي كه محكوميتش چند روز پيش از اين تاييد شده بود هنگام اعدام 34 ساله بود. حكم دادگاه نظامي پس از تاييد و امضاي شاه به اجرا درآمد. دكتر فاطمي در 1299 در نائين اصفهان به دنيا آمده بود و پدر و پدر مادرش روحاني بودند. وي كار روزنامه نگاري را با نوشتن مطلب براي نشريه برادرش آغاز كرده بود و در سال 1328 پس از تاسيس جبهه ملي به آن پيوسته و مورد توجه دكتر مصدق قرار گرفته بود. فاطمي سپس با انتشار باختر امروز آن را عملا به صورت روزنامه ناشر افكار جبهه ملي درآورده و در دوره هفدهم، از تهران به نماينگي مجلس انتخاب شده بود. در بهمن ماه 1330 درمراسم پنجمين سال مرگ محمد مسعود ناشر مرد امروز كه در خيابان اكباتان به قتل رسيده بود هدف گلوله مهدي عبدخدايي 14 ساله و عضو جمعيت فدائيان اسلام قرار گرفته و مجروح شده بود. وي تا پايان عمر از عوارض اين زخم مي ناليد. دكتر فاطمي كه از خارج دكترا گرفته بود پس از مدتي كه دستيار دكتر مصدق بود به سمت وزير امور خارجه ايران منصوب شده بود. وي خروج شاه از كشور در مرداد ماه 1332 را به دليل اين كه قبلا شوراي سلطنت را تشكيل نداده بود و نيز بدون برنامه از پيش تنظيم و اعلام شده وطن را ترك كرده بود، فرار اعلام داشت و به سفارتخانه ها دستور داد كه با او تماس نگيرند. فاطمي 25 مرداد 1332 در كودتاي مقدماتي سرهنگ نصيري (بعدا ارتشبد و پس از انقلاب اعدام شد) دستگير اما موفق به فرار شد. روز 28 مرداد در خانه دكتر مصدق بود و چون مي دانست كه شاه دشمن خوني اوست، پس از به محاصره درآمدن خانه، از آنجا فرار كرد و پنهان شد و تا اسفند همان سال كه در خانه اي در كوچه رضائيه منشعب از ميدان تجريش دستگير شد هر چند وقت در يك خانه پنهان بود. همسايه آن خانه به تصور اين كه يك توده اي ريش گذارده و خود را به بيماري زده و در آنجا پنهان گرديده جريان را اطلاع داد و ماموران فاطمي را گرفتند و به فرمانداري نظامي بردند كه در آنجا چند نفر (گويا با نقشه قبلي برخي مقامات) وي را هنگام انتقال تحت الحفظ از ساختماني به ساختمان ديگر چاقو زدند!! و مجروح كردند. محاكمه دكتر فاطمي غيرعلني انجام گرفت و كسي جز اعضاي محكمه نتوانست حرفهاي او را بشنود. شاه با فرجامخواهي دكتر فاطمي موافقت نكرد، درخواست روحانيون و بزرگان اصفهان را هم در دادن يك درجه تخفيف به او نپذيرف و با اين كه غير نظامي بود و اقدام مسلحانه نكرده بود سحرگاه 18 آبان 1333 در ميدان تير لشكر دو زرهي به جوخه اعدام سپرده شد و تيرباران گرديد. روحانيون اصفهان در يك تلگرام گروهي به شاه نوشته بودند كه حسين فاطمي يك سيد و از اولاد پيغمبر است و قتل او براي سلطنت يمن نخواهد داشت. پس از انقلاب 1357 و تغيير نظام، خيابان آريامهر تهران به دكتر حسين فاطمي تغيير نام داده شد و تنها نامي از ميان پيروان خط دكتر مصدق است كه پس از كناره گيري مهندس بازرگان از رياست دولت موقت، هنوز از خيابان حذف نشده است و برخي دليل آن را تعلق دكتر فاطمي به خاندان روحاني معروف نائين مي پندارند.

علامه اقبال

امروز زادروز محمد اقبال (علامه اقبال) فيلسوف، انديشمند و شاعر فارسي سرا است كه نهم نوامبر سال 1877 در سيالكوت (كشمير پاكستان) به دنيا آمد و 21 آوريل سال 1938 (پيش از استقلال هند و ايجاد كشور پاكستان) درگذشت. اقبال و محمدعلي جناح از پدران موسس پاكستان بشمار مي آيند. اقبال در دانشگاه لاهور و دانشگاههاي انگلستان تحصيل كرده و از دانشگاه مونيخ دكترا گرفته و تز دكتراي خود را درباره متافيزيك از ديدگاه انديشمندان و فلاسفه ايران نوشته بود. اقبال عميقا تحت تاثير افكار مولوي و جامي بود و نيچه را متفكري بزرگ مي پنداشت. وي كه از طريق وكالت دادگستري و مشاوره قضايي امرار معاش مي كرد در سال 1906 به فكر تاسيس حزب مسلمانان هندوستان برآمد. اقبال در برابر نوشته گوته، كتاب پيام مشرق زمين را نوشت و در برابر اشاره نيچه به سوپرمن، پرفكت من (انسان كامل) را مطرح ساخت. مجموعه اسرار خودي اقبال آن چنان نافذ جلوه كرد كه انگلستان به او لقب سر داد. اقبال در سال 1926 وارد مجلس محلي لاهور شد و از آن پس وسيعا براي عملي ساختن فكر خود به ايجاد پاكستان مركب از مسلمانان هند دست به اقدام زد. پس از ايجاد پاكستان، اقبال عنوان شاعر پاكستان و شاعر شرق لقب گرفت. وي علاوه بر فارسي به اردو هم اشعار فراوان سروده است. بيشتر اشعار اقبال زمينه فلسفي دارد. در پاکستان، نهم نوامبر به مناسبت زادروز علامه اقبال - روز اقبال نامگذاري شده است.

Saturday

ظرفی با نمایی از یک خانه، ساخت شرق ایران چهارهزار و پانصد سال پیش، موزه ی لوور

DoubleVase

این ظرف در نیمه ی هزاره ی سوم پیش از میلاد در شرق ایران ساخته شده است و اکنون در موزه ی لوور نگهداری می شود. این ظرف استوانه مانند به ارتفاع 6 سانتی متر و قطر 18.5 سانتی متر، دو بخش دارد که یک بخش دارای نقوش تکرار شونده هست و بخش دیگر نمای خانه ای با در و دو پنجره و سردرهای کاو (مقعر) را نشان می دهد. این اثر از سنگ کلریت که سنگی سبز رنگ و نسبتا نرم است، ساخته شده. کسانی که اینگونه آثار را می ساختند، افرادی نیمه کوچ نشین از مناطق جنوب خاوری ایران بودند. به نظر می رسد نقش خانه یکی از نقشهای جالب توجه برای سازندگان این اشیاء بوده. تا مدت زمانی اینگونه تصور می شد که اینگونه اشیا ریشه در نمدنهای میانرودان دارند ولی سپس معلوم شد که این اشیاء متعلق به تمدنهای ترا-ایلامی (که ریشه در تمدنهایی جز ایلام دارد) است و در ابتدا در شرق ایران ساخته می شدند و با داد و ستد و تبادل فرهنگی به میانرودان راه یافته اند

وبگاه موزه ی لوور.

Friday

داريوش


طرز نشستن، لباس داريوش بزرگ ، صندلي و چوبدست او نشانه تمدن عظيم و پيشرفته ايرانيان در 25 قرن پيش است

داريوش هخامنشي پسر ويشتاسپ از بزرگان پارس در نخستين روز از جشنهاي مهرگان( پس از تطبيق با تقويم ميلادي؛ دوم اكتبر) در سال 522 پيش از ميلاد، شاه ايران شد.

در دوران حكومت 36 ساله داريوش بزرگ، قلمرو ايران از دره سند ( Indus) تا سواحل ليبي در افريقا، و از شمال درياي مرمره ( Thrace در اروپا ) تا كوههاي پامير در آسيا شامل همه خاورميانه امروز، آسياي ميانه، قسمتي از آسياي جنوبي، قفقاز ، مصر و قسمتي از سودان بود كه به استانهاي متعدد (ساتراپي) تقسيم شده و مستقيما زير نظر حكومت مركزي و بر پايه قوانين واحد اداره مي شدند و به آن قسمت كه سه طايفه ايراني در آن سكونت داشته، داراي نياكان و فرهنگ مشترك بوده و آيين هاي نوروز را گرامي داشته و يكسان برگزار كرده اند "ايران زمين" گفته اند(مادها از ري به سمت غرب و شمالغربي از جمله كردها و آذري ها، پارسها از منطقه ري به جنوب تاجزاير خليج فارس و از شرق تا آن سوي هندوكش و انتهاي بدخشان، و پارتها در شمال شرقي).

مصر ساتراپي ششم ايران بود.

كوروش بنيادگذار كشور ايران بوده است، ولي ناسيوناليسم ايراني با داريوش بزرگ به دنيا آمده است. كوروش، جهاني فكر مي كرد و يك جامعه مشترك المنافع متساوي الحقوق به مركزيت " ايران زمين " به وجود آورده بود و مداخله در امور داخلي اعضاي اتحاديه را روا نمي داشت.
داريوش بزرگ در كتيبه هايي كه از او باقي مانده اند با ستايش اهورا مزدا (خدا) كه زمين و آسمان و بشر و شادي ها را آفريده است ، شاهي خود بر اين سرزمين پهناور را كه مردان خوب و اسبان خوب (مقصود ارتش خوب) دارد از عنايات او دانسته است و در يكي از كتيبه هايش از اهورا مزدا خواسته است كه " ايران زمين " را از آفت دروغ و بلاي خشكسالي در امان دارد.

از كارهاي مهم داريوش ايجاد آبراهي ميان درياي سرخ و رود نيل بود كه خليج فارس را به درياي مديترانه متصل سازد. كار مهم ديگر او دستور ساختن تخت جمشيد بود كه شاه نشين ايران زمين باشد ( پايتخت اداري ايران شهر شوش بود) . ايجاد يك سپاه هميشه آماده در مركز كه تا رسيدن ساير واحدهاي ارتش از شهرستانها و نقاط دور دست کشور ، بتواند در برابر هر گونه تهاجم ناگهاني ايستادگي كند اقدام مهم ديگر او بود. ضرب سكه زر و سيم، مخصوصا سكه هاي طلاي تقريبا خالص موسوم به دريك ـ داريك ـ در سال 515 پبش از ميلاد ابتكار مهم داريوش اول بود. تاسيس پستخانه، دادگاه، كودكستان و دبستان ( منحصر به پسران) و وضع قوانين و تعرفه مالياتي و ايجاد يك نيروي دريايي در خليج فارس چند نمونه ديگر از كارهاي داريوش بزرگ به شمار مي آيد. آمريكاييان 23 قرن بعد هنگام تاسيس پستخانه دولتي (فدرال) اين كشور همان شعار داريوش را بر سر در آن حك كردند كه باد و باران مانع كار چاپارها نخواهد شد. داريوش ميان شوش و ساحل مديترانه نوعي جاده آسفالته كشيده بود كه اخيرا قسمتي از آن به دست آمده است. اقدام نظامي بي سابقه داريوش انتقال 24 هزار سوار و پياده با كشتي از شرق مديترانه به ساحل آتن در يونان (800 كيلومتر مسافت) بود.

داريوش كه با آتوسا دختر كوروش بزرگ ازدواج كرده بود در سال 486 پيش از ميلاد درگذشت و پسرش خشايارشا نوه كوروش بر جاي او نشست که سياست پدر را عينا دنبال کرد. داريوش در نقش رستم مدفون شده است.

برخي مورخان شاه شدن داريوش را 16 مهر (هشتم اكتبر)، آخرين روز آيين هاي مهرگان (روز اصلي مهرگان) نوشته اند. در آن زمان مراسم مهرگان شش روز ادامه داشت. آيين هاي مهر (جشن هاي مهرگان) پس از نوروز مهمترين اعياد ملي ايرانيان بوده است.

از زمان داريوش بود كه مدارس، پس از آيين هاي مهرگان آغاز بكار كرده اند كه اين رسم از طريق يونان به سراسر جهان منتقل شده است. گرچه در بعضي كشور به ملاحظات اقليمي ،مدارس چند روز جلوتر آغاز بكار مي كنند. هدف اصلي از مدارس در ايران عهد هخامنشي عمدتا تدريس اخلاقيات، تندرستي، سواري و تيراندازي و سرانجام انتخاب مستعدترين كودكان براي خدمت در ارتش بود. به نوشته مورخان رومي (به نقل از يونانيان) ، آموزگاران ايراني در دبستانها به كودكان مي آموختند كه اقتدار و عظمت وطن و حفظ تمدن آنان بستگي به آن دارد كه دوست و متحد باشند و ارتشي شكست ناپذير داشته باشند.

روزهاي ماه در ايران باستان داراي نام خاص بودند كه روز شانزدهم هر ماه روز مهر بود. بنابراين روز مهر در ماه مهر (شانزدهم) مهمترين روز آيين هاي مهرگان بوده است. آيين هاي مهر (جشن مهرگان) پس از نوروز مهمترين اعياد ملي ايرانيان بوده است كه نوروز با بهار و شكوفه و نويد بركت آغاز مي شد و مهرگان به خاطر پايان جمع آوري محصول و آغاز شش ماهه شبهاي طولاني تر و سرما.

مهرگان آيين هاي سپاسگزاري به درگاه خداوند بوده است كه آن همه نعمت ارزاني داشته و نيز تحكيم دوستي و محبت ميان ايرانيان. در ايام مهرگان مهماني هاي بزرگ برپا مي شده و پذيرايي با انواع ميوه رسم بوده ولي به درستي معلوم نيست كه از چه زمان پذيرايي با آش رشته مرسوم گرديده است. همچنين به درستي روشن نيست که از چه زمان " روز مهرگان " را به چهاردهم مهر ماه منتقل کرده اند و چرا؟ .

اين ايران را داريوش بزرگ به ميراث گذارد















كتيبه دعاي داريوش براي ايران، اين كتيبه 25 قرن عمر دارد و نشانه علاقه عميق داريوش به وطن مشترك ما است

Monday

بخشي از ميدان نقش جهان در خطر فروريختن است


خبرگزاري ميراث فرهنگي _ گروه ميراث فرهنگي: مرمت‌هايي که ازيک سال قبل در طبقه دوم ميدان نقش جهان آغاز شده کم کم دارد به يک تخريب بزرگ تاريخي مي‌انجامد. گفته مي‌شود مصالح به کار رفته در اين مرمت باعث سنگين شدن سقف بازار شده و اکنون ترک‌هايي در اين بخش ديده مي‌شود. طبقه دوم ميدان نقش جهان به منظور احداث موزه و گالري آثار تاريخي راه‌اندازي مي‌شود. ميدان نقش جهان سقف بازار ميدان نقش جهان به دليل مرمت طبقه دوم اين ميدان دچار ترک‌هاي شديدي شده و به همين علت کارشناسان معتقدند که به زودي فاجعه‌اي جبران‌ناپذير در انتظار اين اثر ميراث جهاني است. مرمت طبقه دوم اين ميدان به منظور احداث موزه است. به گزارش CHN مرمت طبقه دوم ميدان نقش جهان ده سال قبل توسط مرحوم دکتر باقر آيت‌الله زاده شيرازي آغاز شد و وي بخشي از اين طبقه ميدان را که به حجره‌ شهرت دارند مرمت کرد. اما در همان زمان کار متوقف شد و سپس از سال قبل دوباره مرمت اين حجره‌ها آغاز شد. داوود پاکنژاد، عضو انجمن دوستداران ميراث فرهنگي اصفهان درباره مرمت‌هاي انجام گرفته گفت: مرمت‌هايي که ازيک سال قبل آغاز شده کم کم دارد به يک تخريب بزرگ تاريخي مي‌انجامد. مصالح به کار رفته در اين مرمت باعث سنگين شدن سقف بازار شده و اکنون ترک‌هايي در اين بخش ديده مي‌شود. به گفته برخي کارشناسان، مسئولان سازمان ميراث فرهنگي در مرمت طبقه دوم ميدان نقش جهان از مصالح ناهمگون، احتمالا از ميلگرد، سيمان و ... استفاده کرده‌اند و به اين ترتيب سقف بازار توان نگهداري اين مصالح را ندارد و بيش از اندازه سنگين شده است. پاکنژاد گفت: چندي پيش بخش‌هايي از آجرهاي سقف ميدان نقش جهان ترک خورد و مسئولان سازمان ميراث فرهنگي اقدام به تعويض آجرها کردند. اما خيلي طول نکشيد که اين ترک‌ها از جاي ديگري سردآورده و جمع کارشناساني که از اين ترک‌ها ديدن کردند معتقدند ناشي از بار سنگين طبقه دوم است. طبقه دوم ميدان نقش جهان به منظور احداث موزه و گالري آثار تاريخي راه‌اندازي مي‌شود و به گفته مدير پايگاه ميراث فرهنگي ميدان نقش جهان، فرصتي را براي بازديد کنندگان به وجود مي‌آورد که ميدان را از طبقه دوم نگاه کنند. اين درحالي است که هم‌اکنون سقف بازار دچار آسيب شده و اگر در آينده مردم هم بخواهند روي طبقه دوم ميدان بروند مي‌توانند خسارت‌هاي جبران‌ناپذيري را به بار بياورد. پاکنژاد گفت: در حال حاضر بايد منتظر فاجعه‌اي جبران‌ناپذير در ميدان نقش جهان بود و اگر زودتر اين بار سنگين از روي سقف بازار برداشته نشود، کارشناسان احتمال مي‌دهند که سقف تخريب شود. ميدان نقش جهان در سال 1359 به همراه دو اثر ديگر، يعني تخت جمشيد و چغازنبل در فهرست ميراث جهاني به ثبت رسيد. هرگونه دخل و تصرف در مرمت و احياء اين بنا بايد با تاييد مسئولان يونسکو باشد و در صورتي که سقف بازار ميدان نقش جهان فرو ريزد، امکان پيوستن اين اثر به ميراث در خطر وجود دارد. پيش از اين ساخت برج جهان‌نما در نزديکي ميدان نقش جهان باعث شده بود تا اين اثر ملي در خطر قرار گرفتن در فهرست ميراث در خطر جهان باشد. اما کوتاه شدن بخشي از طبقات اين برج باعث شد تا اين خطر از بين برود.

Sunday

GPS: Zakaria and Ghazafi

دارم برنامهٔ ذکریا میبینم که با قذافی مصاحبه یی در مورد ملاقات با بازماندگان هوپیمای پانمریکن بر فراز اسکاتلند داشته است. در مورد حادثه میپرسد و برخوردی که از بازماندگان دیده است. قذافی عصبی به نظر می‌رسد ولی‌ به سوالات جواب میدهد. هم باید خودش را تحمل کرد و هم صدای شل و ول و بدون انرژی و یکنواخت مترجمش.

به این فکر می‌کنم که هواپیمای مسافربری ایران هم با مسافرانش از طرف آمریکائی‌ها در زمان جنگ خلیج فارس زده شد و تعدادی از هموتنان ما در این حادثه از زن و بچه کشته شدند. ما چه کردیم؟ چقدر این جنایت را به گوش جهان رساندیم و چگونه مسول این کار را در مقابل چشم بینندگان رسانه‌ها عصبی و محکوم کردیم؟

من فقط مشت محکم بر دهان استکبار جهانی‌ و مرگ بر آمریکا یادم است ...

جنگ

کاوه گلستان فرزندابراهیم گلستان و فخری گلستان و همسرهنگامه گلستان داستان‌نویس و کارگردان سینما است. چاپ عکس‌های گلستان از رويدادهای انقلاب اسلامی وجنگ ایران و عراق در بسياری از مطبوعات معتبر کشورهای غربی، نامش را در ميان خبرنگاران عکاس بین‌المللی به نامی آشنا تبديل کرد و جوایزی را نصیب او کرد. او در سال ۱۹۹۷ به دليل آشکار کردن سرنوشت دهشتناک کودکانی که در يک يتيمخانه تحت شرايط بيرحمانه‌ای نگهداری می‌شدند به زندان محکوم و برای مدتی از کار روزنامه نگاری محروم شد.

گلستان در فروردین 1382 هنگام انجام مأموریت تصویربرداری برای شبکه خبری بی بی سی در خط مقدم جنگ در شهر مرزی کفری در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک درکردستان عراق بر اثر انفجار کشته شد.

عکسهای زیر مجموعه ای تکان دهنده از عکسهای جنگ کاوه گلستان است

گلستان

پس از سی سال سکوت، ابراهيم گلستان نويسنده و فيلمساز سرشناس ايرانی ساکن انگلستان موافقت کرد تا در يک جلسه پرسش و پاسخ با عباس ميلانی، رييس بخش مطالعات ايرانی دانشگاه استنفورد در شمال کاليفرنيا شرکت کند.
ابراهيم گلستان در گفت وگو با عباس ميلانی» عنوان برنامه سه ساعته ای بود که با حضور عده کثيری از علاقمندان در سالن کابرلی آديتوريم دانشگاه استنفورد درپاولو آلتو در نزديکی شهر سن فرانسيسکو برگزار شد.
اين برنامه که نتيجه چند سال پافشاری آقای ميلانی برای متقاعد کردن آقای گلستان برای حضور در جمع و پاسخ به سئوال های او بود تماما به زبان انگليسی انجام شد پيش از آغاز مناظره و پرسش ها، آقای ميلانی در معرفی ابراهیم گلستان ضمن مقايسه او با آندره مالرو، فيلسوف و متفکر برجسته فرانسوی، وی را يکی از شخصيت های اصلی جنبش روشنفکری ايران در سال های اخير و هنرمندی خواند که هرگونه تعريف منصفانه از شخصيت هنری او می تواند گزافه گويی محسوب شود.آقای ميلانی در اين مقدمه گفت: «نقاط برجسته کاري و درخشان ابراهيم گلستان، در طول نيم قرن فعاليت هنری در اغلب رشته های گوناگون از رمان نويسی تا سينما، و از شکسپير تا برنارد شاو را دربر می گيرد و شامل اکثر جنبش های روشنفکری قرن بيستم ايران می شود که در سير صعودی آن «گلستان » يا به اوج رسيده است و يا يکی از نخستين کسانی بوده است که به نقد راديکال اين جنبش ها پرداخته است». او افزود:«گلستان در بيست سالگی در مقام سردبيری روزنامه ارگان حزب توده مدت ها پيش از آنکه انتقاد از استالين بصورت شيوه زودگذری از مد روز درآيد دست به انتقاد از او زد و يکی از اولين ايرانيانی بود که بافت جامد روشنفکرانه و ملی گرايی عريانی که مشخصه مارکسيسم روسی بود را زير سئوال برد». رييس بخش مطالعات ايرانی دانشگاه استنفورد افزود:«داستان های کوتاه او که با زيرکی و امساک به عميق ترين ريشه های شرايط بشری چون پيروزی و درماندگی، شهامت و تقوا پيوند خورده اند و فيلم های مستند و داستانی او و بالاخره مقالات نوگرا و کم نظير او در مورد نقاشی مدرن و شعر معاصر از لحاظ غنی بودن و گوناگونی همه و همه در تاريخ قرن بيستم هنر ايران برای هميشه به جای خواهد ماند».پس از پايان سخنان عباس میلانی، آقای گلستان به حاضران گفت: «باورکنيد من نتوانستم حرف های او را تعقيب کنم من فقط نام خودم را شنيدم ولی واقعا نمی دانم ايشان چه گفتند .شايد منظور آقای گلستان نمايش نوعی خضوع و فروتنی در مقابل تعريف های آقای ميلانی گلستان

عباس ميلانی اولين سئوال خود را در باره چگونگی پيدايش خاطرات و نامه ای که گلستان به سيمين دانشور نوشته است و در روزنامه شرق در ايران به نام نامه سيمين به چاپ رسيده بود، مطرح کرد. نامه ای که آقای ميلانی آن را «يک اثر شگفت انگيز» خواند.آقای گلستان در پاسخ به اين سئوال گفت: «در آن زمان من و سيمين به همديگر نامه نگاری می کرديم. در يکی از اين نامه ها او به گوشه هايی از زندگی خود اشاره کرده بود. شنيدم که به آمريکا می رود و من از او خواستم که به انگلستان بيايد تا من او را ببينم. در همان نامه به سيمين نوشتم چيزهايی که او در نامه هايش برای من نوشته است چيزهايی است که او بايد برای مردم ايران بنويسد. به سيمين نوشتم که اين ها وقايعی است که خود تو در جريان مستقيم آنها بوده ای، ريشه های آن را می شناسی و رنج و درد آن را تحمل کرده ای.» آقای گلستان افزود:«نمی خواستم آنقدر بنويسم ولی وقتی شروع به نوشتن کردم يک نامه ۱۳۰ صفحه ای بدست آمد. اين نامه را برای سيمين فرستادم اما با وجود مسائلی که در اين نامه مطرح شده بود اين خبر برايم تعجب آور نبود که نامه به دست او نرسيده باشد. کمی بعد تنها کپی دست نوشته آن را با دوست ديگری به ايران فرستادم اما بازهم جوابی نيامد . تنها فرد ديگری که نامه را ديده بود دوستی بود که به من اصرار کرد که آن را چاپ کنم. من مخالفت کردم. ميلانی در انگلستان بود و او هم نامه را خواند واصرار کرد تا آن را از طريق دوست چاپخانه داری در تهران چاپ کنيم . نامه در سال ۱۹۹۰ نوشته شده و خوب البته مسئله سانسور و باقی چيزها. اين نامه هرچند خصوصی است اما من شايد کمی از مسير اصلی خارج شدم و به مسائل ديگر پرداختم» .عباس ميلانی در واکنش به گفته های آقای گلستان، گفت:«ولی آنهايی که اين نامه را خوانده اند می گويند نامه يک بررسی کامل بود از جلال آل احمد».
آقای گلستان در پاسخ گفت:« نامه درباره آل احمد نبود، نامه درباره شرايط مملکت بود، درباره پيدايش ايده های نوين بود و دروغ هايی که در نتيجه موجب زوال وانحطاط اين ايده ها شد. شرايطی که سال ها پيش از مصدق و پيش از وقوع انقلاب وجود داشت. نامه در باره سقوط جنبش ترقي خواهی درايران بود. اين که ما به عنوان يک ملت در شرايط تراژيک تاريخی قرار داريم. يعنی در تمام اين سال ها و اين احساسی بود که من داشتم».

آقای ميلانی پرسيد: «اما آيا ناشر که آل احمد را شخصيت مورد علاقه رهبر می داند با انتشار اين نامه مخالفت کرد ابراهيم گلستان در پاسخ گفت:« من ارتباطی ميان اين دو نفر نمی بينم . آل احمد در مرحله اول يک خط به خصوص را تعقيب می کرد نه برای آنکه بخواهد به يک نوع موفقيت شخصی دست پيدا کند بلکه به خاطر اينکه اين نوع تفکر می تواند معانی مختلفی برای مردم مختلف داشته باشد».آقای ميلانی درباره ماجرای سفر آل احمد در اواخر دهه چهل به مشهد سخن به ميان آورد و اينکه چگونه آل احمد اين واقعه را «ائتلاف ميان روشنفکران سکولار و رهبران مذهبی خواند».

گلستان در پاسخ ، آل احمد را فردی خواند که شايد در جستجوی يک شخصيت «پدر» . در ادامه اين جلسه، عباس ميلانی درباره ساختن فيلم «اسرار گنج دره جنی» که نشان دهنده شرايط ايران پيش از انقلاب و هشدار دهنده آغاز دگرگونی ها بود پرسيد و آقای گلستان در پاسخ گفت: «حالا بعد از سی سال همه می گويند که آن موقع بهتر از حالا بود ولی واقعيت اين است که آن زمان، يعنی زمان گذشته، غلط بود، اشتباه بود، شاه هم اين را می دانست ولی من در آن زمان می خواستم آن شرايط را نشان بدهم . من قلبم بدرد می آمد از آنچه مي ديدم...»

در ادامه اين گفت وگو آقای ميلانی پرسيد: «شما مشکل اصلی رژيم را در چه ديديد که منتظر اين تغييرات بوديد؟

آقای گلستان گفت: «الان دراين سالن اغلب ما ايرانی هستيم و من مي دانم برخی از اين حرف ها می تواند برايمان آزاردهنده باشد. مشکل اصلی آن رژيم همان مشکل اصلی يک ملت است.» ابراهيم گلستان افزود:« اشکال رژيم، اشکالی است که بايد آن را در خود مردم جستجو و پيدا کنيم. آن رژيم بد بود، مردم آن را برانداختند، اما تراژدی اصلی در اينجاست که همان مردم اين رژيم اسلامی را به جای آن رژيم نشاندند. من در حال حاضر باور ندارم که هر چيز ديگری که بعد از رژيم فعلی اتفاق بيافتد از اين بهتر باشد.»

آقای گلستان که پيشتر شعرای امروزی را «قافيه پردازانی ساده» و نه «شعرای واقعی» خوانده بود، گفت:« به خاطر اينکه فروغ يک شاعر واقعی بود ولی در حال حاضر در اين جلسه صحبت از شعر نيست.»

در ادامه اين گفت وگو، عباس ميلانی از ابراهیم گلستان درباره سکوت چندين ساله او درباره فروغ فرخزاد پرسيد .

آقای ميلانی توضيح داد که « منظور من همين الان نيست . منظورم اين است که چرا شما در طول اين سال ها هرگز راجع به فروغ صحبت نکرده ايد؟ البته اين حق شماست که سکوت کنيد. ولی عده زيادی از حاضران در اين جلسه در مورد همين پرسش کنجکاوند.

ابراهيم گلستان گفت:« سکوتی درکار نيست. ما اول بايد بدانيم درباره چه و چرا در مورد يک موضوعی صحبت مي کنيم. فروغ کارمند استوديوی من بود و ما با هم همکاری های مستمری داشته ايم . می خواهيد درباره آن صحبت کنم؟ »

آقای ميلانی يک بار ديگر توضيح داد که موضوع رابطه هشت ساله ميان گلستان و فروغ فرخزاد موضوعی است که سال ها مورد بحث و بررسی و حتی کنجکاوی مردم بوده است.

اما گلستان با همان لحن طنزآلود پيشين در پاسخ گفت :«چرا از من درباره مهدی اخوان ثالث سئوال نمی کنيد؟ او هم شاعر بود.»

دربخش پرسش و پاسخ حاضران نيز ابراهيم گلستان چندين بار ديگر درمقابل ده ها سئوال حاضران درباره فروغ فرخزاد قرار گرفت.

گلستان در نهايت در پاسخ آنها گفت:«او زن شاد و خوشحالی بود. اما بسياری از جمله اعضای خانواده او درباره او چيزهايی می گويند بدون اينکه بدانند او چه کسی است. خيلی از کسانی که اشعار او را خوانده اند اصلا مفهوم اشعار او را نمی فهمند و اين را من بر اساس واقعيت می گويم.»

اما در مقابل سوال های بعدی و اصرار آقای ميلانی که معتقد است ثبت و نگارش وقايع در باره رابطه ميان ابراهيم گلستان و فروغ فرخزاد مهم و ضروری است، آقای گلستان در پاسخ گفت:«هيچکدام از اين سئوالات ارزش جامعه شناسی ندارند و همه اين سئوال ها خصوصی است.»

کوروش کبیرو دانیال نبی

این نقاشی توسط رامبراند نقاش هلندی در سال 1633 میلادی کشیده شده است.در ابتدا باید اشاره کنم متاسفانه داستانی که بر اساس آن نقاش اثر خود را بنا نهاده است مورد تایید مورخان نمیباشد اما به هر حال از جنبه هنری و نمادین بسیار با ارزش است.

Rembrandt - Daniel And Cyrus Before The Idol Bel_ 1633

embrandt Harmenszoon van Rijn (Rembrandt) : Daniel and Cyrus before the Idol Bel.1633

داستان مورد اشاره که مورد تایید نیست به این صورت است که کوروش پس از فتح بابل بنا بر رسمی که داشت و مبنای آن احترام و آزادی همه ی ادیان و فرقه ها بود جهت ادای احترام وارد معبد بل مردوخ خدای بزرگ بابلیان میشود.در این مراسم که کاهنان معبد و دانیال نبی که در آن زمان جزو مقربان دربار او به حساب میامد او را همراهی میکردند پادشاه متوجه شد که دانیال نبی به بت بزرگ احترام نمیگذارد.شاه خطاب به او گفت چرا به بت بزرگ احترام نمیگذاری ؟ و او پاسخ داد که من خدایی زنده را میپرستم و این فقط مجسمه ای از فلز و چوب است.

کوروش با اشاره به غذاها و شرابی که روبروی بت بود به او گفت این خدایی زنده است که غذا و شراب مصرف میکند…دانیال با خنده ای به او پاسخ داد که خدایی برنزی هیچ نیازی به این غذاها ندارد و بدون شک اینها را کاهنان مصرف میکنند.

کوروش کاهن بزرگ را احضار کرد و به او هشدار داد که در صورتی که نتواند ثابت کند که بت بزرگ غذا و شراب نیاز ندارد او را مجازات میکند و اگر توانست ثابت کند دانیال نبی را به جهت توهین به اعتقادات آنها مجازات خواهد کرد.در همان شب دانیال به صورت مخفیانه گردی را کف معبد میپاشد و صبح هنگام که شاه و همراهان جهت دیدن نتیجه آمدند دیدند که جای پای افرادی بر روی گرد از جمله جای پای زنان و کودکان بر کف معبد دیده میشود و به این صورت ثابت شد که کاهنان خود به همراه خانواده شان غذاها را مصرف میکردند و خیانت آنها که با فریب مردم غذای خود را تامین میکردند آشکار شد.

همانطور که میبینید این تابلو همانند یک صحنه نمایش آراسته شده است.کوروش با جلال و جبروت پادشاهی در حالی که با عصای سلطنتی خود به ظرف غذا و شراب رو بروی پای بت بزرگ اشاره میکند و گویی ما صدای او را میشویم که میگوید«مگر نمیبینی که بت میخورد و مینوشد؟»

و در کنار آن دانیال را میبینیم که با اندامی کوچک و لباسی فقیرانه در حالی که خاضعانه تعظیم کرده است در حال پاسخ به پادشاه است و در گوشه سمت چپ و پایین تصویر یکی از کاهنان معبد را میبینیم که با چهره ای عصبی و وحشتزده به حرفهای دانیال گوش میدهد

منابع:

1)http://www.savepasargad.com/New-050508/03.Pasargad/Pasargad-Pages/manshour%20kourosh%20bozorg.htm

2)http://www.royalcollection.org.uk/eGallery/object.asp?maker=12295&object=402887&row=1

3)http://www.katapi.org.uk/OTApoc/Bel.htm

4)http://worldvisitguide.com/oeuvre/O0027897.html

5)http://eev.liu.edu/nehrembrandt/works/danielcyrus.htm

.