زنانی که در دهه های گذشته با شکستن سدهای قانونی و سنتی توانسته اند به رده های بالای مدیریت اجتماع راه پیدا کنند، خود می گویند که همیشه باید چند درجه از مردان رقیب خود بهتر بوده و کارآمدی بیش تر از آنها داشته باشند تا بتوانند با آنها در یک رتبه قرار گیرند. مردان و جامعه سنتی هم که پیش داوری ها و افکار سنتی خود را مبنی بر ناکارآمد بودن زنان، غلبه احساس آنها بر منطق و دیگر حرف های تکراری و ملال آور هزاران ساله خود را دارند که همه شنیده ایم.
در این میان چیزی که توجه مرا جلب می کند همین اجبار “بهتر” بودن از مردان برای برابر بودن با آنهاست که از سوی خود زنان بیان می شود. این که زنان این بهتر بودن را چگونه تعریف می کنند برای من جالب توجه است. به نظر می آید که بسیاری از زنان این بهتر بودن را در مردتر بودن از مردان تعریف می کنند یا در رفتار خود این گونه نشان می دهند و در این راستا زنانگی طبیعی خود را محدود یا سرکوب می کنند، بدون توجه به این که همین برگ باخت آنها می تواند باشد. چه کسی حاضر است کپی را بر اصل ترجیح دهد؟ در حالی که دید زنانه آنها برخی از مشکلات جهان امروز را شاید بهتر حل کند.
خیلی ها هم می گویند: زنان در رهبری جامعه نه تنها بهتر از مردان نیستند، بلکه در کارهای منفی از آنها خطرناک ترند. نمونه های کم زنان در رهبری کشورها را هم برای نمونه می آورند: ایندیرا گاندی که جنگ با پاکستان را آغاز کرد یا مارگارت تاچر که خود لقب بانوی آهنین به خودش داده بود و جنگ فالکلند (مالویناس) با آرژانتین را در سالهای 80 به راه انداخت و مردم انگلیس را به جنگ بر سر جزیره ای کشانید که اصلا نمی دانستند در کجای زمین است. هیچ کدام از این دو انعطافی از خود برای مذاکره نشان ندادند و بدون تردید به سراغ جنگ رفتند.
این موردهای ویژه به کنار، اگر به لباس پوشیدن زنان سیاستمدار و یا مدیران عالی رتبه در شرکتها نیز نگاه کنید، می بینید که تقریبا همه آنها تلاش در پوشاندن جلوه های زنانگی خود و نشان دادن رفتار “قاطع” مردانه دارند. این را خود در جاهایی از جهان دیده ام. در اروپا، آمریکای شمالی، چین و ژاپن زنان سیاستمدار یا مدیر بیشتر کت و شلوار می پوشند، آرایش ندارند و موهایشان کوتاه است. یک نگاه به پارلمان آلمان و احزاب سیاسی آنجا بیاندازید. به جز وزیر خانواده و زنان که همیشه با دامن می گردد، به خودش می رسد و برای همین کارها هم معروف است، یک زن نمی یابید که با کت و شلوار نگردد یا موهایش تا سر شانه بلند باشد. در کشورهای اروپایی هم با تفاوت هایی همین جور است حال شاید در ایتالیا یا فرانسه بهتر باشد و یا در اسپانیا یا لهستان بدتر. البته به نسبت بسیار کم موردهای استثنایی کاری ندارم. در آمریکای لاتین، خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی زنان مدیر یا سیاستمدار طبیعی تر و “زنانه” تر می گردند و کمتر از این نقاب های مردانه استفاده می کنند.
برگردیم به خانم کلینتون! همه میدانیم که اعلام موضع در مورد اسراییل یا کوبا در انتخابات آمریکا نقش ویژه ای دارد و برای جلب رای یهودیان و کوبایی های مهاجر باید چهار کلمه در حمایت از اسراییل و دوتا دری وری هم به کاسترو گفت. حال این حرفها می خواهد از روی اعتقاد به عمل باشد یا برای شیره مالیدن بر سر یهودیان یا کوبایی های ساکن فلوریدا. اما این دفعه حرفی که خانم کلینتون زد و فانتزی که او برای جلب یهودیان نشان داد، تاکنون هیچ کس جرات فکر به آن نیز نکرده بود. او که برای جمع آوری رای به پنسیلوانیا رفته بود و آشکار بود که برای کنار زدن اوباما از هیچ چیز نخواهد گذشت، به جای مبارزه انتخاباتی با اوباما راکت های اتمی را به سوی ایران نشانه رفت. در آنجا در پاسخ به تلویزیون ABC که از او پرسید که اگر شما را در ساعت سه صبح بیدار کنند و خبر حمله اتمی ایران به اسراییل را بدهند، شما چه خواهید کرد، گفت: “من می خواهم که ایرانیان بدانند که اگر من رییس جمهور باشم، ما به ایران حمله خواهیم کرد. ما قادر خواهیم بود که ایران را محو کنیم.” “We will be able to obliterate Iran.”
زبان انگلیسی پر واژه ترین زبان دنیاست و بیش از هشتصد هزار واژه دارد و هر روز هم به آن افزوده می شود. من در درک واژه ”obliterate” ماندم. به چند واژه نامه نگاه کردم و هر چه بیشتر معنی آن را دیدم، شگفت زده تر شدم که چگونه یک انسان می تواند چنین فانتزی داشته باشد و آن را در برابر جهان نیز بیان کند؛ آن هم به عنوان رهبر خیالی کشوری که شصت و سه سال است که رکورد ننگین و زشت کاربرد سلاح هسته ای را به تنهایی در دست خود دارد، اکنون قدرت نظامی بدون رقیب جهان است و انتظار می رود که مسئولانه تر برخورد کند، هر چند که تلاشی برای کسب قدرت اخلاقی و معنوی نیز از خود نشان نمی دهد. یک سیاستمدار مسئول آمریکایی اکنون باید به ترمیم خسارت هایی بپردازد که هم قدهای احمدی نژاد، جورج بوش پدر و پسر و نئوکان ها به اعتبار کشور خود در جهان و به ارزش ها و باورهای دمکراتیک در درون جامعه آمریکا وارد کرده اند. ولی کو آن دور بینی لازم؟
می توان بیشتر باور داشت که این حرف تنها برای جلب رای یهودیان گفته شده است و همانند بسیاری از شعارهای ضد آمریکایی و ضد اسراییلی رهبران ایران مصرف داخلی دارد. همه می دانند که ایران هیچ گونه سلاح هسته ای ندارد و امیدوارم هیچ گاه نیز نداشته باشد؛ دشمنی یا جنگ با اسراییل در ایران طرفدار جدی ندارد و آن چهارتا حزب اللهی خشک مغز و جاهل با جدی شدن خطر جنگ به همراه رهبرانشان در اولین سوراخ فاضلاب مخفی خواهند شد. این را هر سیاستمدار جدی آمریکایی باید بداند. این را هم می داند که اسراییل برای دفاع از خود در برابر ایران یا هر کشور دیگری هیچ احتیاجی به کمک آمریکا ندارد و به برکت دزدیدن اسرار اتمی آمریکا در بیست سال پیش خود کلی سلاح هسته ای دارد که بتواند هر کشوری چون ایران را “محو” کند. اسراییلی ها نیز تاکنون مرز اخلاقی جدی در رفتار شصت ساله خود با فلسطینی ها نشان نداده اند که انسان دلش خوش باشد که آنها در کاربرد سلاح هسته ای یا شیمیایی خط قرمز دارند. هیچ گاه این جمله آریل شارون قصاب “صبرا” و “شتیلا” یادم نمی رود که گفت: بهتر است آدم نازی زنده باشد تا یهودی مرده.
یعنی هیلاری کلینتون این ها را نمی داند؟ می داند. همه نیز می دانند که او این حرف را هم جدی نزد و به آن اعتقاد ندارد یا هنوز ندارد. این است که خالی بودن این حرفها و کوته فکری گوینده آنها بیشتر آشکار می گردد و این که این گوینده انگار شنوندگان خود را نیز ابله انگاشته است. از دیدگاه من آنچه که نقشی مهم در بیان این جمله و کاربرد آن واژه ناآشنا بازی کرد، این بود که به شنوندگان خود ثابت کند که او اگرچه زن است ولی از مردان قاطع تر است و همین کار نقطه ضعف شخصیتی او را نشان می دهد و راه را برای باخت مبارزه انتخاباتی هموارتر می سازد. کما این که به گفته ناظران دارد برای خانم کلینتون همین گونه نیز می شود.
جدا از همه اینها اگر بنا بر این باشد که جامعه آمریکا هوادار آغاز یک جنگ دیگر، آن هم با ایران باشد، باز هم به هیلاری کلینتون از حزب دمکرات رای نخواهد داد و یکراست مک کین را انتخاب خواهد کرد که برای این کار او قابل اعتمادتر است تا دمکرات ها و خانم کلینتون. این است که هیلاری کلینتون چند خطا را با هم انجام داده است.
عجب دوران غریبی است! چند روز پیش در “فایننشال تایمز” عکسی از برک اوباما دیدم که قطره اشکی بر چشم داشت.
No comments:
Post a Comment