Monday

خبر آزادی و حسادت

یکی‌ از دوستان که برای ۶ ماه از اسلواکای اینجا آمده بود خواست که دور هم برای خداحافظی جمع شویم، در موردش حتما مینویسم. وقتی‌ از آنجا آمدم و نگاهی‌ به خبر‌ها انداختم خواندم که جلایی پور آزاد شده است، از خوش حالی‌ گریه‌ام گرفت و همش خدا را صدا میزدم، واقعاً از این خبر خوش حال شدم و بلافاصله به دوستان ایمیل زدم و این خبر خوش را اطلاع دادم. در تمام این مدت به خانمش فکر می‌کردم و بلافاصله پیغام تبریک براش فرستادم، یاد آوری می‌کنم که همه را با اشک نوشتم یاد نوشته‌های خانمش در این مدت افتادم، آخرین مربوط به امضأ‌های المپیادی ها، دانشجویان خارج از کشور و چند تنا از اساتید بود، این خانم به افراد زیادی نامه جهت آزادی همسرش نوشت و در این مدت من احساساتش را کاملا درک می‌کردم، با خواندن خبر آزادی به یاد همهٔ دلتنگی‌ هاش به خصوص در غربت افتادم و باید بگم که واقعاً حسودیم شد که نتیجهٔ همهٔ این‌ها را در ماه رمضان و در شبهای قدر گرفت، راستش خیلی‌ حسودیم شد

میدانم که برای این آزادی تلاش‌های زیادی شده است ولی‌ این زحمات کم و بیش برای دیگران هم میشه، راستش من می‌خوام بدونم که چه دعأ به این آزادی کمک کرد

....

No comments:

Post a Comment