Friday

به چشم کرده​ام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بسته​ام جایی

امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی


سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی


مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که که را می​کند تماشایی


به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که می​رویم به داغ بلندبالایی


زمام دل به کسی داده​ام من درویش
که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی


در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند
عجب مدار سری اوفتاده در پایی


مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستاره پروایی


فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی


درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
اگر سفینه حافظ رسد به دریایی

No comments:

Post a Comment