Tuesday

دانشکده صنایع

دوستان همگی یادمون هست که جزو واحدهایی که باید میگذراندیم حدود ۲۳ واحد بود که اختیاری نامیده میشدند . یک ترم , ۳ واحد اختیاری در دانشکده صنایع داشتم که متاسفانه حتا اسم درس هم یادم نیست چه برسه به محتویات ان . در این درس ۳ تا خانوم بودیم که ان دو نفر به عنوان واحد اجباری باید میگذراندند. به هر جهت، ما سه نفر طبق روال معمول در ردیف اول مینشستیم ولی در این کلاس آقایی بود تنها, که اصرار داشت با فاصله جلو تر از ما بنشیند . راستش من زیاد توجه نمیکردم چون صندلیش را در جلوی میدان دید ما نمیگذاشت. سر جلسه دوم یا سوم بود که یکی از این خانوم های همکلاسی به من سقلمه ای زد و با سر اشاره ای به ان آقا کرد در حالیکه استاد یک نفس در حال درس دادن بود . متوجه نشدم پرسیدم چی شده ؟ گفت کفشاش را ببین (من خودم هیچ وقت به کفش کسی دقت نمیکنم ) با تعجب دیدم که ان آقا پشت کفش را خوابانده و بیشتر از نیمی از مچ پاش بیرون از کفش است ولی جوراب ها سوراخ سوراخ ، تازه متوجه شدم که وضعیت کفش ها هم خیلی درست و حسابی نیست و کمی بعد متوجه شدم که لباسها هم وضعیتشان چندان بهتر از جوراب و کفش نیست. صورتش از نیمرخ پیدا بود کمی که دقت کردم دیدم که تعداد تارهای سفید مو هم کم نداره ولی با دقت داره به استاد گوش میده و جزوه مینویسه . راستش از کار خودم خوشم نیامد چون بی دلیل حواسم پرت شده بود. بعد از کلاس که در یکی از اتاق های زیرزمین دانشکده بود, داشتیم سه نفری نگاهی به برد میکردیم که ببینیم چه خبره که متوجه شدیم این آقا هم آمد اما زیر لب مطالبی را میگفت که اصلا نفهمیدیم یعنی چی . خلاصه به طبقه بالا که آمدیم مجددا همکلاسی محترم , وضعیت ظاهری این آقا را خطاب به ما یک مرور مفصل کرد و گفت شماها نظری ندارین ؟...

جلسه بعد اتفاق جالبی که افتاد این بود که این آقا صندلیش را که همیشه جلوتر میگذاشت این بار هم ردیف ما با فاصله قرار داد طوری که ما در میدان دیدش بودیم . هر از چند گاهی هم یک نگاهی به ما سه تا مینداخت . کلاس که تمام شد دوست ما اشاره کرد که این یارو مشکوک میزنه و خطاب به ما گفت حواستون بود که سر کلاس تمام مدت حواسش به ما بود ؟ بهتر است بگذاریم تا او بره بعد ما از کلاس خارج بشیم ولی هر چه منتظر شدیم از جاش تکان نخورد تا کلاس خالی شد بالاخره ما هم قبل از او از کلاس زدیم بیرون ولی در کمال تعجب, زیرزمین دانشکده خلوت بود و کلاس هم تا پله ها فاصله داشت . برگشتیم دیدیم که ان آقا داره با لبخند به سمت ما میاد . تصمیم گرفتیم که با سرعت خودمان را به پله ها برسانیم که یک دفعه دوست ما گفت بچه ها بدوید چون او داره به سمت ما میدود . من واقعن ترسیده بودم چون صدای دویدنش را میشنیدم. سه تایی با دو از پله ها شروع به دویدن کردیم که یک دفعه صدای نعره هاش را از پشت سر شنیدیم . سه تایی تا دم دانشکده صنایع (و معماری و عمران ) دویدیم در حالی که دیگر جرات نداشتیم به پشت سرمون نگاه کنیم ...
یکی دو روز بعد که یکی از همکلاسی های این واحد را که در خوابگاه ساکن بود ، در سلف دیدم, تعریف کرد که آقایون انجمن اسلامی گزارش هر سه ما را دادند و از خانومی که او هم عضو انجمن بود، خواسته اند که به ما سه تا تذکر بده که این رفتار نامناسب را تکرار نکنیم . من با تعجب بهش گفتم خوب توضیح میدادی که جریان چی بوده . گفت تعریف کردم ولی آن خانوم گفته به هر حال شما نباید در محیط دانشگاه میدویدید. راستش خیلی تعجب کردم، گفتم نمیفهمم، باید به آن آقا هم به خاطر رفتار نامناسبش در دانشگاه تذکر بدن. در جواب گفت من هم همین را گفتم ولی در جواب شنیده که دانشکده در جریان رفتار ان آقا هست ولی کاری نمیتواند انجام دهد از همه جالب تر این که برخلاف رفتار و ظاهر نامناسبش نمرات بسیار خوبی دارد !!!

من هنوز هم جریان ان آقا برام معماست

No comments:

Post a Comment