Sunday

میرزاخانی برنده جایزهٔ بهترین تز دکتری ۴ سال اخیر آمریکا


جایزهٔ بنیاد بلومنتال برای پیشبرد تحقیقات در ریاضی‌ محض به مریم میرزا خانی به خاطر نوشتن تزی بسیار اصیل و خلاق در گرد همایی مشترک انجمنهای ریاضی‌ آمریکا که در واشنگتن برگزار شد، آعطا گردید. این جایزه هر ۴ سال یک بار به بهترین نویسندهٔ تز دکتری ریاضی‌ که در دانشگاه‌های آمریکا نوشته شده داده میشود.

مریم میرزا خانی در تزش مفاهیم و ابزرهای از حوزه‌های گوناگون از ریاضیات یعنی‌ هندسهٔ هزلولوی، روش‌های کلاسیک فرم‌های اوتفرمیک و کاهش همتافته را ترکیب می‌کند تا نتایجی درباره سه سوال متفاوت و مهم را به دست بیاورد. از جملهٔ آنها می‌توان ارأئه یک فرمول بزگشتی برای حجم‌های ویل- پترسن فضاهای مدولی رویهای ریمنی، تعیین مجنبی تعداد گئودزیک‌های بسته ساده روی یک روی هزلولوی بر حسب طول، اثباتی جدید از هدسیی ویتن که قبلان کنت سویچ برای اولین بار آن را ثابت کرده بود، و به دست آوردن یک فرمول بازگشتی برای اعداد تقاطع روی فضاهای مدولی را نم برد.

مریم میرزا خانی دارنده مدال طلای المپیادهای بین‌المللی دانش آموزی در سال‌های ۱۹۹۴ و ۱۹۹۵ بوده و دورهٔ کارشناسی خود را در سال ۱۳۷۸(۱۹۹۹) در دانشگاه شریف به اتمام رساند. وی در سال ۲۰۰۴ دورهٔ دکتری را در دانشگاه هاروارد تحت راهنمی کریتس مک مولن، دارنده جایزهٔ فیلدز ۱۹۹۸، به اتمام رساند. او عضو وبستهٔ تحقیقاتی‌ بنیاد کلی‌ از ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ نیز بوده و هم اکنون استاد دانشگاه پرینستن می‌باشد. علایق تحقیقاتی‌ وی نظریه تیک مولر، هندسهٔ هزلولوی، نظریه ارگدیک و هندسهٔ همتافت است.


چون من خودم خوش حال شدم وقتی‌ این خبر رو خواندم گفتم که در اینجا هم بنویسم
. هر چند که چند ماه ازش می‌گذره


Saturday

فکر و یاد او

-الو؟ (تلفن همراه که در کنار تخت خواب است زنگ خورده و من که خوابم با صدای زنگ از خواب بیدار شدم البته نه از خوابی‌ عمیق، شماره نیفتاده مغزم خالی‌ است از پنجره به بیرون نگاه می‌کنم هوا هنوز تاریکه)

-سلام، حالت خوبه؟ (صدایی مردانه و بسیار جذاب و دلنشین از پشت خط)

-من خوبم (شناختمش با این که باهاش حرف نزده بودم و صداش را اصلا نشنیده بودم به جز دیشب که به تلفن همراهش در ایران زنگ زدم و فقط الی اول رو شنیدم و این که بعد از این که پرسیدم: آقای - ؟ و جواب داد بله، بعد دیگه صدا نمیومد و مجبور شدم قطع کنم)

دیشب اصلا صدات نمیومد

- صدای تو هم نمیومد

- من قبلش با - حرف زدم، راستش من نگران شدم - قبلان گفت بود که آقای حالشون خوب نبود من هم اینجا چند بار خواب دیدم و نگران شدم ظاهراً - رو هم نگران کردم ببخشید، من از نظر روحی‌ حالم خوب نیست و به خاطر همین برای هر چی‌ نگران میشم

- نه اینجا همه خوبن و اتفاقی نیفتاده

- خوب خدارو شکر که همه خوبن

- توbesorgenشدی

-چی‌؟

-besorgen* شدی

- من نمیدونم، به خاطر هر چی‌ نگران میشم، تو به من گفت بودی که ۳ تا ۴ هفته میمونی، من دیروز منتظرت بودم

- من فکر کردم تو کار مهمی‌ داری

- چی‌ مهمتر از این؟ من نمیدونم چی‌ برای تو مهمه؟

- آخه - گفته بود که یه سری مدارک رو لازم داری و باید بیارم

- اونا رو فرستادن هفتهٔ پیش اینجا به دستم رسید باید تحویل میدادم دانشکده یه جلسه باید بذاره

-جلسه چی‌؟

- من نمیدونم از همین جلسه ها که هر دانشکده میذاره

مکثی کوتاه ( شاید چند ثانیه)

خودم ادامه میدم: خوب پول تلفنت زیاد می‌شه

- نه اشکالی نداره مال بابا ایناست

میخواندام (اونم میخنده) و جواب میدم پس اونجایی، سلام برسون

-خوب تو هم حتما میخواهی‌ حاضر شائ بری دانشگاه

-نه زوده حالا، هوا تاریکه هنوز، اینجا ساعت‌ها رو از ۱شنبه درست کردن

- ا؟ مگه هفتهٔ دیگه درست نمیکنن؟ پس الان ۲:۳۰ اختلاف داریم

- نه این هفته درست کردن، باشه پس فعلا، قربانت. می‌خوام گوشی رو قطع کنم که صداش میاد

- پس بیدارت کردم، پس بخواب

- جان؟

- پس بیدارت کردم

- نه من اگه خوابم سنگین بود که با زنگ تلفن بیدار نمیشدم، صبح‌ها معمولان زود پا میشم

مکثی کوتاه و میپرسم: غذا خوب خوردی؟

- آره، ۴کیلو اضافه کردم اینجا

میخندم او هم میخنده و میپرسه: چرا میخندی؟ جواب میدم: پس خوش گذشته شکر خدا، خپل شودی؟ البته بستگی داره چه جوری از اینجا رفته باشی‌ (ساکت است و گوش میده) در ادامه میپرسم: تو کی‌ میا ای؟ جمعه؟

-نه شنبه

مکثی کوتاه و ادامه میده خوب بخوابی
- قربانت





من اصلاً نمیتونم مطلب و یا حتا شعری را حفظ کنم حتا با آهنگ هم نمیتونم ولی‌ تمام این مکالمه را
حفظم با تمام جزیاتش: تن صداها، احساس، عشق، ...

این مکالمه حدود ساعت ۶:۱۰ صبح به وقت محلی در ۲۸ اکتبر ۲۰۰۸ شروع شد و ۵:۵۶ دقیقه طول کشید، مکلمی که هر چند در زمان کوتاهی‌ صورت گرفت ولی‌ لبریز از احساس و عشق بود و هست، با این که از دستش عصبانی‌ و حتا ناراحت و دلگیرم ولی‌ این مکالمه را فراموش نمیکنم و بهتر است بگم که او را فراموش نمیکنم حد اقل تا الان که دارم این مطالب را مینویسم

Rumi's universality

What can I do, Submitters to God? I do not know myself.
I am neither Christian nor Jew, neither Zoroastrian nor Muslim,
I am not from east or west, not from land or sea,
not from the shafts of nature nor from the spheres of the firmament,
not of the earth, not of water, not of air, not of fire.
I am not from the highest heaven, not from this world,
not from existence, not from being.
I am not from India, not from China, not from Bulgar, not from Saqsin,
not from the realm of the two Iraqs, not from the land of Khurasan
I am not from the world, not from beyond,
not from heaven and not from hell.
I am not from Adam, not from Eve, not from paradise and not from Ridwan.
My place is placeless, my trace is traceless,
no body, no soul, I am from the soul of souls.
I have chased out duality, lived the two worlds as one.
One I seek, one I know, one I see, one I call.
He is the first, he is the last, he is the outer, he is the inner.
Beyond "He" and "He is" I know no other.
I am drunk from the cup of love, the two worlds have escaped me.
I have no concern but carouse and rapture.
If one day in my life I spend a moment without you
from that hour and that time I would repent my life.
If one day I am given a moment in solitude with you
I will trample the two worlds underfoot and dance forever.
O Sun of Tabriz (Shams Tabrizi), I am so tipsy here in this world,
I have no tale to tell but tipsiness and rapture.


Molana Jalaledin Mohammad Balkhi, مولانا جلال الدین محمد بلخى