Monday

قلعه تاریخی رودخان


قلعه رودخان قلعه‌ای تاریخی در ۲۰ کیلومتری جنوب غربی شهر فومن در استان گیلان در کشور ایران است. این قلعه با مساحت ۲٫۶ هکتار، در ارتفاع بیش از ۶۰۰ متری از سطح زمین قرار دارد.

روز ملی یوزپلنگ ایرانی، به یاد "ماریتا"

دوشنبه، نهم شهریورماه (۳۱ اوت / ۹ شهریور)، روز ملی حفاظت از یوزپلنگ ایرانی است. در این روز مراسمی برپا می‌شود تا ایرانیان دست در دست هم در نجات «آن ۱۰۰ قلاده‌ای که از این گونه باقی مانده است» گام بردارند



در سال ۱۳۸۶، به ابتکار انجمن یوزپلنگ ایرانی، نهم شهریورماه روز ملی حفاظت از یوزپلنگ ایرانی نام گرفت. مرتضی اسلامی، مدیر عامل این انجمن، در مورد علت این نامگذاری توضیح می‌دهد: «چون مهم‌ترین گونه‌ای که در ایران احتیاج به حفاظت دارد، یوزپلنگ است، یک روز در سال باید به این حیوان اختصاص داده شود تا در سراسر کشور اطلاع‌رسانی شده و مردم مطلع شوند که چنین گونه‌ای در ایران زندگی می‌کند و با وضعیت آن آشنا شوند و بدانند که برای بقا چقدر به کمک احتیاج دارد».

در نهم شهریورماه ۱۳۷۳ یک یوز ماده که به همراه سه توله‌اش برای خوردن آب به نزدیکی شهر بافق آمده بود، با حمله‌ی چند غیر بومی مواجه شد. دو توله‌یوز بر اثر حمله با چوب و سنگ کشته شدند، ماده‌یوز زخمی فرار کرد و تنها یک توله با همت محیط بانان نجات یافت. نام این یوز "ماریتا" بود. ماریتا تا زمان مرگش در ۱۳۸۲ در پارک پردیسان تهران زندگی می‌کرد.

پیشینه‌ی یوزپلنگ ایران


یوزپلنگ ایرانی چه پیشینه‌ای دارد؟ مرتضی اسلامی می‌گوید: «یوزپلنگ ایرانی در گذشته یوزپلنگ ‌‌آسیایی بود و در قسمت‌های وسیعی از آسیا زندگی می‌کرد. این گونه در همه‌ی کشورهای آسیایی، عربستان، عراق، هندوستان و پاکستان از بین رفت و الان فقط در ایران زندگی می‌کند و به همین دلیل هم به آن می‌گوییم، یوزپلنگ ایرانی».

مدیر عامل انجمن یوزپلنگ ایرانی خاطرنشان می‌سازد که این گونه «تا چند دهه‌ی پیش در سراسر ایران یافت می‌شد اما به تدریج جمعیت این حیوان کم شد و زیست‌گاه‌هایش از بین رفت و در سال ۱۳۸۰ تنها در پنج منطقه‌ی ایران زندگی می‌کرد.».

عمده‌زیست‌گاه‌های یوزپلنگ ایرانی در استان‌های یزد، سمنان و خراسان شمالی قرار دارند. مرتضی اسلامی نتایج آگاهی‌رسانی و فعالیت در جهت حفظ این گونه را مثبت توصیف کرده و می‌گوید، همین فعالیت‌ها باعث شده که زیست‌گاه‌های یوزپلنگ ایرانی از سال ۱۳۸۰ تا کنون افزایش یابند. با وجود این، وی هشدار می‌دهد که :« با آخرین برآوردها، به نظر می‌رسد که فقط حدود ۱۰۰ قلاده یوزپلنگ ایرانی باقی مانده باشد.».

مدیر عامل انجمن یوزپلنگ ایرانی خاطرنشان می‌سازد که «برای شکار یوزپلنگ ایرانی جریمه‌ی ۱۰ میلیون‌تومانی وجود دارد». با این همه این حیوان بارها به دلیل ناآگاهی توسط انسان از بین رفته است. مرتضی اسلامی می‌گوید: «معمولا کسانی که یوزپلنگ را می‌کشند، دامداران و چوپانانی هستند که در کویر و زیست‌گاه‌های یوزپلنگ این حیوان را می‌بینند و فکر می‌کنند که خطرناک است. این حیوان در گمنامی از بین می‌رود و کسی هم نمی‌فهمد. بیشترین آمار کشتار یوزپلنگ توسط مردم محلی است که با رفتار حیوان ‌‌آشنا نیستند و فکر می‌کنند ممکن است به گله‌شان حمله کند، در حالی که یوزپلنگ چنین رفتاری ندارد و بسیار خجالتی است».


به همین دلیل وی آموزش و اطلاع‌رسانی به مردم را مهم‌ترین گامی می‌داند که باید برای حفظ یوزپلنگ برداشت: «نهم شهریور بهانه‌ای است برای این‌که تمام ارگان‌های زیست‌محیطی و دست‌اندرکاران این حوزه یک‌صدا شوند و فعالیت‌های آموزشی و تبلیغاتی در این زمینه انجام شود. هم بعد رسانه‌ای گسترده‌تری پیدا می‌کند و هم آموزش ابعاد گسترده‌تری به خودش می‌گیرد و افراد بیشتری در این زمینه آگاه می‌شوند.».

مدیر عامل انجمن یوزپلنگ ایرانی اقدامات انجمن برای نجات این گونه را بسیار مؤثر توصیف کرده و در توضیح ضرورت نجات این حیوان می‌افزاید: «این گونه، ‌گونه‌ای نادر است. ایران قبلا انقراض دو گونه ‌را تجربه کرده است، یکی ببر مازنداران که در جنگل‌های شمال کشور از بین رفت و دیگری شیر آسیایی که در ایران از بین رفت و الان فقط در هندوستان زندگی می‌کند. این دو تجربه، تجربه‌‌های تلخی است که ایران قبلا از انقراض دو گونه‌ی ارزشمند گربه‌سانان داشته و الان یوزپلنگ سومین گربه‌سانی است که در معرض خطر انقراض قرار گرفته و برای همه‌ی ایرانیان خیلی ناراحت‌کننده است که این تراژدی بخواهد دوباره اتفاق بیافتد. از طرفی هم چون ایران آخرین کشوری است که در آسیا توانسته یوزپلنگ را حفظ کند برای همین ایرانی‌ها تعصب خاصی روی یوزپلنگ دارند».

نویسنده: فریبا والیات

تصاوير هوايي از تهران تا لنگرود !




























پدر نیرو آمد!



نادرشاه افشار

نادر به سفیر روسیه دستور داد که شهرهای دربند – باکو – شروان – اران – ایروان – رشت – گیلان و همه مناطق قفقاز را که پطر کبیر به تصرف خود در آورده است و همچنین تاتارهای کوهستانی داغستان را که به زیر سلطه خود در آورده بود را به ایران بازگردانند . نادر با غرور تمام اظهار داشت اگر روسها از مرزهای ما عقب نشینی نکنند خود جارویی به دست میگیرد و همه آنها را از آن مناطق بیرون خواهد ریخت .

برگرفته شده از : زندگی نادرشاه – تالیف جونس هنوی – ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 147

شفیعی کدکنی از ایران رفت

محمدرضا شفیعی کدکنی در آستانه 70 سالگی و برای تدریس در دانشگاه پرینستون واقع در ایالت نیوجرسی راهی ایالات متحده آمریکا شد. به گزارش خبرنگار مهر، وی پنجشنبه هفته گذشته و برای یک فرصت مطالعاتی یکساله جهت تدریس در این دانشگاه، ایران را به مقصد آمریکا ترک کرد. خبرهایی تائید نشده مبنی بر صدور حکم بازنشستگی وی به گوش می‌رسد. با این حال تا کنون هیچ مقام رسمی در دانشگاه تهران یا وزارت علوم این اخبار را تائید نکرده است. این در حالی است که سال گذشته حکم بازنشستگی سه استاد همکار محمدرضا شفیعی کدکنی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، رضا داوری‌اردکانی، ابراهیم باستانی‌پاریزی و علی شیخ‌الاسلامی صادر شد و قرار بود حکم بازنشستگی برخی دیگر از اعضای هیئت علمی این دانشکده از جمله کریم مجتهدی، محسن جهانگیری، غلامحسین ابراهیمی‌دینانی و محمدرضا شفیعی کدکنی نیز در آینده نزدیک صادر شود. کدکنی از جمله نویسندگان و شاعران امروز مشهور ایران به شمار می‌رود که با تخلص "م. سرشک" اشعارش را منتشر می‌کرد. در میان آثار نظری وی کتاب "موسیقی شعر" دارای جایگاهی ویژه است و در میان مجموعه اشعارش نیز "در کوچه باغهای نشابور" آوازه بیشتری دارد. زمزمه‌ها، شبخوانی، از زبان برگ، بوی جوی مولیان، از بودن‌ و سرودن، مثل درخت‌ در شب‌ باران و هزاره‌ دوم‌ آهوی‌ کوهی برخی از مجموعه‌های شعری شفیعی کدکنی و صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، تصحیح اسرارالتوحید نوشتهٔ محمد بن منور، تصحیح تاریخ نیشابور نوشتهٔ حاکم نیشابوری، تصحیح آثار عطار نیشابوری، تصحیح مختارنامه، تصحیح مصیبت نامه، تصحیح منطق‌الطیر، تصحیح اسرارنامه، تصحیح دیوان عطار و تصحیح آفرینش و تاریخ نیز از جمله آثار نظری و انتقادی و تصحیح و ترجمه وی به شمار می‌روند

از کرَه گي دُم نداشتن

... مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده . مساعدت را ( براي كومك كردن ) دست در دُم خر زده قُوَت كرد( زور زد ) . دُم از جاي كنده آمد . فغان از صاحب خر برخاست كه " تاوان بده !"
مرد به قصد فرار به كوچه يي دويد ، بن بست يافت . خود را به خانه يي درافگند . زني آنجا كنار حوض خانه چيزي ميشست و بار حمل داشت ( حامله بود ) . از آن هياهو و آواز در بترسيد ، بار بگذاشت ( سِقط كرد ) . خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نيز با صاحب خر هم آواز شد .
مردِ گريزان بر بام خانه دويد . راهي نيافت ، از بام به كوچه يي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت . مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايهء ديوار خوابانده بود ؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد ، چنان كه بيمار در حاي بمُرد . پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست !
مَرد ، همچنان گريزان ، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند . پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد . او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست !
مرد گريزان ، به ستوه از اين همه، خود را به خانهء قاضي افگند كه " دخيلم! " . مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود . چون رازش فاش ديد ، چارهء رسوايي را در جانبداري از او يافت : و چون از حال و حكايت او آگاه شد ، مدعيان را به درون خواند .
نخست از يهودي پرسيد .
گفت : اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است . قصاص طلب ميكنم .
قاضي گفت : دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست . بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند !
و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد ، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد !
جوانِ پدر مرده را پيش خواند .
گفت : اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد ، هلاكش كرده است . به طلب قصاص او آمده ام .
قاضي گفت : پدرت بيمار بوده است ، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است . حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي ، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني !

و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود ، به تأديهء سي دينار جريمهء شكايت بيمورد محكوم كرد !
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود ، گفت : قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد . حالي ميتوان آن زن را به حلال در فراش ( عقد ازدواج ) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند . طلاق را آماده باش !
مردك فغان برآورد و با قاضي جدال ميكرد ، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد .
قاضي آواز داد : هي ! بايست كه اكنون نوبت توست !
صاحب خر همچنان كه ميدود فرياد كرد : مرا شكايتي نيست . محكم كاري را ، به آوردن مرداني ميروم كه شهادت دهند خر مرا از گره گي دُم نبوده است

از " كتاب كوچه " ، اتْر احمد شاملو

Sunday

Some of My Notes to a Friend/X-mas and Students

گفتم برات حتما اینو باید بنویسم: راستش من امروز اومدم که فقط ایمیلم رو چک کنم اینجا ۴،۵ شنبه و جمعه تعطیل به قول خودمون رسمی‌، به خاطر کریسمس، و از فردا ساعت ۱۸ کتابخونه و دانشگاه هم تعطیل تا صبح ۵.۱.۰۹. من با اطمینان میگم که ۲ روز قبل از عید نوروز هیچ دانشجوی تو دانشگاه پرّ نمیزنه حتا می‌تونم بگم دانشجوی فد و یا محقق، حالا اگه نگم هیچ ولی‌ تک و توک، باورت نمی‌شه همینطور عمدا تو کتابخونه چرخ زدم ببینم چه خبر، کاری که متاسفانه پارسال نکردم، بچها خارجی‌، آلمانی‌، اهل این شهر یا جای دیگه، دانشجوی لیسانس، به قول اینا دیپلم، مستر و فد خلاصه همه جوری دیدم اینو که میگم کسایی‌ هستن که میشناسم و گرنه نرفتم از تک تکشون بپرسم چه کاری، راستش شاخم در اومده به همین خاطر باید می‌گفتم.... در ضمن اینو اضافه کنم که حتا یه عده از بچها از این تعطیلات برای درس خوندن استفاده می‌کنن کاری که تو ایران ما تقریبا انجام نمی‌شه، همینطور باید بگم که فارغ تحصیل شدن اینجا راحت نیست یا می‌شه گفت که باید حسابی‌ کار کنی‌ و بنویسی‌ اما از هر جا که بخواهی تقریبا راحت میتونی پذیرش بگیری تو هر موضوع که میخواهی.
این رو هم اضافه کنم اماری که اینا برای این ترم دادن اینه که این دانشگاه حدود ۲۲ هزار دانشجو داره، یه شهر نزدیک اینجاست به اسم مونستر که از شهرای قدیمیه آلمان حساب می‌شه که البته تو جنگ خراب شده ولی‌ اماکن رو باز سازی کردن، شهریه که به شهر ۲چرخه و کلیسا معروف، یون دانشگاهای مختلف داره که جاهای مختلف شهر پخشن، بر عکس اینجا که متمرکز، و بیش از ۴۰ هزار دانشجو ب همین خاطر شهر دانشجوی هم محسوب می‌شه، منظورم اینه که حتا اگر نسبی‌ هم حساب کنیم که اینجا تعداد دانشجو بیشتر از ایران باز هم میبینیم که از این نظر عقبیم ....
تو کتابخونه پسر ا دختری میبینم که تو ایران بهشون میگیم بچه قرتی و انتظامات و انجمن اسلامی پدرشون و در میاره به خاطر لباس یا آرایش مٔو ... ولی‌ غرق کارشونن.
تهران ظاهراً و حسابی‌ برف اومده، درسته؟ اینجا تا همین شنبه هوا سرد بود ولی‌ دیروز به ۱۰ تا هم رسید روزای دیگه کمی‌ کمتر ولی‌ ظاهراً این دور و اطراف از برف خبری نیست

Dec.2008.

Some of My Notes to a Friend/Film & TopModel

دیشب اینجا یه فیلم از بهمن قبادی : نیمهٔ ماه/ هلف مون، گذاشته بودن اصل فیلم بیشتر به کرد و خیلی‌ کم فارسی‌ که اینجا با زیر نویس آلمانی‌ پخشش کردن، تو تبلیغ نمایش نوشته بودن که تو ایران ممنوع بوده که البته درست هم هست، هدیه تهرانی‌ و گلشیفته فراهانی هم بازی کردن ولی‌ کم، جریان مربوط به یه گروه نوازنده کرد بود که میخواستن از کردستان ایران به کردستان عراق برن برای اجرای یه برنامه، هدیه تهرانی‌ خواننده گروه که یواشکی میخوان ببرنش ... آخرش رو نمیگم :)

دیگه این که چن تا فیلم خوب دیگه هم از تلویزون دیدم که خوشم اومد، خوبیش اینه که با این که هفتهٔ دیگه انتخابات حزبی دارن تلویزون رو شلوغش نکردن و البته بقیهٔ جاهای دیگه هم ...

یه خبر دیگه این که یکی‌ از برنامه ها یی که اینجا هست انتخاب تاپ مدل آرای که یکی‌ از داوراش یه ایرانی‌ به اسم پیمان امین و داور اصلی‌ یه مدل معروف آلمانی‌ به اسم هایدی که من ازش خوشم میاد به دلایل مختلف، از همه مهمتر اینه که مثل بقیه مدل‌ها لوس و لوند نیست اصلا خودش رو نمیگیره و البته خیلی‌ هم خوشگل ، رفتارش صمیمی‌ و دلنشین، جالب اینه که به آمریکا هم زیاد دعوت می‌شه .... خلاصه این که من دوستش دارم ... اما اون چه که می‌خواستم بگم اینه که امسال تاپ مدل آلمان بر عکس سالهای قبل یه دختر سیاه پوست شد که البته در آلمان به دنیا اومده ولی‌ پدر و مادرش از اتیپی به اینجا مهاجرت کردن، حقیقتش اینه که من این چن هفتهٔ آخر اون هم تصادفی این برنامه رو که از یکی‌ از شبکه ها پخش میشد دیدم و دنبال کردم و واقعا دوست داشتم که این دختر نهایتان انتخاب شه، عکسش رو که با هایدی انداخته میفرستم اسمش سارا است و خیلی‌ دلنشین ...




Mai 2009

Saturday

اثرات اعجاب انگیز عشق بر سلامت

شواهد علمی نشان می دهند که عشق های طولانی مدت و پایدار و آرامش بخش، اثرات مفید بسیاری بر سلامت بدن دارند. کاهش فشار خون، کنترل بهتر استرس، تقویت سیستم ایمنی بدن، تنها نمونه هایی از اثرات اعجاب انگیز عشق بر سلامت عمومی بدن هستند.

عشق و سلامتی از راههای مختلفی به هم گره خورده اند. انسان نیازمند ارتباط است و وقتی ارتباطاتش را گسترش می دهد به منافع زیادی دست پیدا می کند که شاید یکی از گرانبهاترین این منافع عشق است.

در ادامه ۱۰ رابطه عشق با سلامت بدن که توسط تحقیقات علمی به اثبات رسیده اند، ارائه می شود:

۱- مراجعه کمتر به پزشک

تحقیقات ثابت کرده اند که روابط عاشقانه باعث ابتلا کمتر به بیماری ها می شود. تا کنون کسی نتوانسته علت این ارتباط بین عشق و سلامت را به طور دقیق توضیح دهد، ولی فرضیات مختلفی در این رابطه مطرح شده اند. عده ای بر این عقیده اند که کلا سیستم بیولوژیکی انسان به گونه طرح ریزی شده است که همیشه باید در اجتماعات کوچک و با دیگران زندگی کند و اگر چنین اتفاقی نایفتد سطح استرس در فرد بالا رفته و این خود منجر به ضعف سیستم ایمنی و ابتلا به بیماری های مختلفی می شود. فرضیه دیگر این است که افرادی که دارای رابطه عاشقانه با یکدیگر هستند، بیشتر مواظب سلامت یکدیگر هستند. برای مثال یک همسر و دوست واقعی بیشتر می تواند شما را به خوردن سبزیجات و میوه ها و یا رعایت بهداشت دهانتان تشویق کند. وتمام این عادت های خوب مساوی است با ابتلا کمتر به بیماری ها.

۲- کاهش احتمال ابتلا به افسردگی و سو مصرف مواد

مطابق گزارش Health and Human Services داشتن یک رابطه عاشقانه بلند مدت باعث کاهش ابتلا به افسردگی در مردان و زنان می شود. همچنین مطابق همین گزارش کاهش استفاده از مشروبات الکلی و اعتیاد به مواد مخدر نیز از دیگر اثرات یک رابطه عاشقانه بلند مدت مخصوصا در جوانان است.

۳- کاهش فشار خون

محققان به این نتیجه دست یافته اند که افراد دارای روابط عاشقانه پایدار دارای فشار خون بهتری هستند. و در مقابل، نوسانات فشار خون در مواجهه با هیجانات در افراد فاقد این روابط بیشتر است.

۴- اضطراب کمتر

محققان در University of New York اقدام به گرفتن تصاویر MRI از مغز افرادی که دارای روابط عاشقانه بودند کردند(Functional MRI). آنها مشاهده کردند که در این افراد قسمت هایی از مغز که باعث ایجاد وابستگی می شود فعال تر، و قسمتی از مغز که باعث ایجاد اضطراب و دلهره می شود، دارای فعالیت کمتری است. نتایج این مطالعه در کنفرانس سال ۲۰۰۸ Society for Neuroscience ارائه شد.

۵- کنترل طبیعی درد

نتایج Functional MRI همچنین نشان داد که قسمتی از مغز که باعث کنترل درد می شود نیز در افراد دارای روابط عاشقانه پایدار، فعال تر است. در مطالعه دیگری که ۱۲۷۰۰۰ نفر در آن شرکت کرده بودند، به اثبات رسید که در افرادی که دارای روابط عاشقانه هستند، میزان بروز سردرد و کمردرد بسیار کمتر از سایر افراد است.

۶- کنترل بهتر استرس

اگر عشق باعث کنترل درد می شود، آیا نمی تواند بر روی استرس تاثیر مثبت داشته باشد؟

تحقیقات وجود این اثر مثبت را اثبات کرده اند. چنانچه شما با یک شرایط استرس زا روبرو شوید و در این حین فردی که شما را دوست دارد در کنار شما باشد، قاعدتا بهتر می توانید آن شرایط را تحت کنترل خود درآورید.

۷- تقویت سیستم ایمنی و کاهش ابتلا به بیماری ها

همانطور که می دانیم، روابط عاشقانه باعث کاهش استرس و اضطراب و افسردگی می شوند که این موارد هم به نوبه خود باعث افزایش قدرت دفاعی بدن می شوند. محققان در Carnegie Mellon University به این نتیجه رسیده اند که افراد دارای روابط عاشقانه در مواجهه با ویروس سرماخوردگی و آنفلوانزا، کمتر از دیگر افراد به این بیماری ها مبتلا می شوند.

۸- بهبودی سریع تر زخم ها و بیماری ها

قدرت روابط عاشقانه باعث افزایش سرعت بهبودی پس از ابتلا به بیماری ها و زخم ها می شود. محققان در Ohio State University Medical Center بر روی منطقه محدودی از پوست افراد مورد مطالعه جوش هایی را ایجاد کردند و سپس روند بهبودی را در افراد مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که سرعت بهبودی جوش ها در افرادی که تازه ازدواج کرده بودند دو برابر بیشتر از افرادی بود که مجرد و فاقد روابط عاشقانه بودند.

۹- طول عمر بیشتر

یک کار تحقیقاتی بزرگ در دهه ۱۹۹۰ به مدت ۸ سال انجام شد و موضوع آن “بررسی اثر ازدواج های بر پایه عشق بر بروی میزان مرگ و میر” بود. نتیجه این تحقیق به این صورت منتشر شد که “میزان مرگ و میر در افرادی که ازدواج کرده بودند به میزان ۵۸% کمتر از افرادی بود که هرگز ازدواج نکرده بودند.”

۱۰- زندگی شاد تر و راحت تر

بنا بر مطالعه ای که در Journal of Family Psychology منتشر شد، شاد بودن بیش از اینکه به میزان درآمد خانواده وابسته باشد، به میزان صمیمیت و کیفیت رابطه افراد خانواده وابسته است. همچنین شواهد دیگری نیز وجود دارد که وجود عشق در خانواده باعث افزایش قدرت افتصادی خانواده نیز می شود.

اثر شگفت انگیز آب بر سلامت

- افزایش انرژی بدن

شما در بسیاری از مواقع بدون اینکه کاری انجام داده باشید، احساس خستگی می کنید، علت این خستگی ممکن است کمبود آب بدن باشد. آب باعث انتقال اکسیژن و سایر مواد غذایی به سلول های بدن می شود و کمبود آن باعث اختلال در رسیدن این مواد به سلول ها می شود.

اگر بدن شما به اندازه ی کافی پر آب باشد، قلب شما نیز مجبور نیست برای رساندن خون به نقاط مختلف بدن، با شدت بیشتری کار کند.

۲- حفظ تناسب اندام

اگر به دنبال کاهش وزن هستید، بدانید که آب باعث افزایش متابولیسم بدن می شود و باعث می شود احساس سیر بودن به شما دست دهد. بنابراین سعی کنید به جای نوشیدن نوشیدنی های پر کالری، آب بنوشید.

همچنین چنانچه شما یک لیوان آب یخ بنوشید، بدن شما بایستی این آب را گرم کند، در نتیجه مقداری از این گرمای مورد نیاز را از سوزاندن چربی ها به دست می آورد.

۳- کاهش استرس

۸۵ درصد بافت مغز را آب تشکیل می دهد. به هنگام تشنگی، بدن و مغز، برای انجام فعالیت های خود با فشار و استرس مواجه می شوند. برای کاهش سطح استرس، همیشه به هنگام کار یک لیوان آب بر روی میز خود داشته باشید و یا به هنگام ورزش، یک بطری آب به همراه داشته باشید، تا با استرس کمتری به فعالیت بپردازید.

۴- جلوگیری از گرفتگی عضلات

نوشیدن آب باعث می شود که عضلات کمتر دچار گرفتگی شوند و اکسیژن رسانی کافی و پاک سازی سموم از آن ها راحت تر انجام شود. همچنین آب به عنوان یک روان کننده در مفصل ها عمل می کند. هنگامی که بدن شما آب کافی داشته باشد، می توانید با قدرت بیشتر و با مدت زمان بیشتری کارهای بدنی را انجام دهید.

۵- تغذیه پوست

خطوط ریز و شیارهای پوست به هنگام کمبود آب، بیشتر و عمیق تر می شوند. نوشیدن آب باعث چاق تر شدن سلول های پوستی و کاهش چین و چروک و جوان کردن پوست می شود. همچنین آب باعث بهبود بخشیدن به جریان خون در پوست می شود و پوست را از وجود ناخالصی ها پاک می کند و امکان تغذیه بهتر پوست را فراهم می کند.

۶- بهبود کارکرد دستگاه گوارش

آب نیز همانند فیبرها باعث بهبود کارکرد دستگاه گوارش می شود. آب باعث تسهیل حرکت محتویات دستگاه گوارش در طول مسیر آن می شود. همچنین جذب بعضی از مواد معدنی از دستگاه گوارش با کمک مولکول های آب انجام پذیر است.

۷- کاهش خطر ابتلا به سنگ های کلیه و مثانه

با کاهش نوشیدن آب، خطر ابتلا به سنگ های مجرای ادراری افزایش می یابد. آب باعث رقیق کردن نمک ها و مواد معدنی موجود در ادرار می شود و مانع از تشکیل کریستال های سنگ های مجرای ادراری می شود. سنگ های کلیه و مثانه در ادرار رقیق نمی توانند شکل بگیرند، بنابراین خطر ابتلا به این عارضه های دردناک کاهش می یابد.

نور ستاره‌ای که سیزده میلیارد سال نوری پیش در یک‌جایی در فضا خاموش شده بود یا احتمالن منفجر شده بود بعد از سیزده میلیارد سال نوری به زمین رسید.

همین دیگر. توضیح ندارد.

نیچه؛ فیلسوف ایران دوست

فریدریش ویلهلم نیچه (۱۸۴۴-­۱۹۰۰) را فیلسوفِ فرهنگ نامیده اند، زیرا درگیریِ اصلیِ اندیشه‌یِ او با پیدایش و پرورش‌ و دگرگونی‌هایِ تاریخیِ فرهنگ‌هایِ بشری ست، به‌ویژه نظام‌هایِ اخلاقی‌شان. تحلیل‌هایِ باریک‌بینانه‌یِ درخشانِ او از فرهنگ‌هایِ باستانی، قرونِ وسطایی، و مدرنِ اروپا، و دیدگاه‌هایِ سنجشگرانه‌یِ او نسبت به آن‌ها گواهِ دانشوریِ درخشانِ او و چالاکیِ اندیشه‌یِ او به عنوانِ فیلسوفِ تاریخ و فرهنگ است. اگرچه چشمِ نیچه دوخته به تاریخ و فرهنگِ اروپا ست و دانشوریِ او در اساس در این زمینه است، امّا از فرهنگ‌هایِ باستانیِ آسیایی، به‌ویژه چین و هند و ایران، نیز بی‌خبر نیست و به آن‌ها فراوان اشاره دارد، به‌ویژه در مقامِ همسنجیِ فرهنگ‌ها. او بارها از ’خردِ‘ آسیایی در برابرِ عقل‌باوریِ مدرن ستایش می‌کند.
نیچه دانشجویِ درخشانِ فیلولوژیِ کلاسیک (زبان‌شناسیِ تاریخیِ زبان‌هایِ باستانیِ یونانی و لاتینی) بود و پیش از پایانِ دوره‌یِ دکتری در این رشته به استادیِ این رشته در دانشگاهِ بازل گماشته شد. دانشِ پهناورِ او در زمینه‌یِ زبان‌ها، تاریخ ، و فرهنگِ یونانی و رومی در بحث‌هایِ فراوانی که در باره‌یِ آن‌ها می‌کند آشکار است و نیز در اشاره‌هایِ بی‌شماری که در سراسرِ نوشته‌هایِ خود به آن‌ها دارد.

او دستِ کم دو کتابِ جداگانه در باره‌یِ فرهنگ و فلسفه‌یِ یونانی دارد، یکی زایشِ تراژدی، و دیگری فلسفه در روزگارِ تراژیکِ یونانیان ، که هر دو از نخستین کتاب‌هایِ او هستند. آشناییِ دانشورانه‌یِ او با تاریخ و فرهنگِ یونان و روم، و مطالعه‌یِ آثارِ تاریخیِ بازمانده از آنان، سببِ آشناییِ وی با تاریخ و فرهنگِ ایرانِ باستان نیز بود. زیرا ایرانیان، به عنوانِ یک قدرتِ عظیمِ آسیایی، نخست با دولت‌شهرهایِ یونانی و سپس با امپراتوریِ روم درگیریِ دایمی داشتند در مجموعه‌یِ نوشته‌هایِ او، شاملِ پاره‌نوشته‌ها و یادداشت‌هایِ بازمانده در دفترهایِ او، که حجمِ کلانی از کلِّ نوشته‌هایِ او را شامل می‌شود، از ایرانیانِ باستان فراوان یاد می‌کند.

دل‌بستگیِ نیچه به ایران و ستایشِ فرهنگِ باستانیِ آن را در گزینشِ نامِ زرتشت به عنوانِ پیام‌آورِ فلسفه‌یِ خود می‌توان دید و نیز نهادنِ نامِ وی بر کتابی که آن را مهم‌ترین اثرِ خود می‌شمرد، یعنی چنین گفت زرتشت. نیچه توجّهِ خاصّی به تاریخِ ایرانِ دوره‌یِ اسلامی نشان نمی‌دهد، اگرچه گاهی نامی از مسلمانان می‌برد و دستِ کم یک بار از حشّاشون با ستایش یاد می‌کند. در یادداشت‌هایِ او یک‌بار نامی از سعدی دیده می‌شود با نقلِ نکته‌پردازی‌ای از او؛ امّا نامِ حافظ را چندین بار می‌برد و در باره‌یِ شعر و ذهنیّتِ او سخن می‌گوید.

فردریش نیچه
در مجموعه‌یِ نوشته‌هایِ نیچه دو بار از ایران Persien نام برده می‌شود و چندین بار از ایرانی Persisch و یکبار هم از پیش‌ایرانی vorpersisch ، که اشاره‌هایی هستند به روابطِ دولت‌شهرهایِ یونانی با امپراتوریِ ایران و گاه تحلیلی از آن. توجّهِ او، پیش از هر چیز، به پی‌آمد‌هایِ جنگ‌هایِ ایران و یونان و اثرِ ژرفِ آن بر دنیایِ یونانی ست، که به ’جنگِ پلوپونزی‘ میانِ دولت‌شهرهایِ آتن و اسپارت، با شرکتِ دیگر دولت‌شهرها، می‌انجامد. این جنگ تمامیِ یونان را به مدّتِ پنجاه سال درگیر می‌کند و ویرانیِ بسیار به بار می‌آورد.

(جنگ‌هایِِ ایران و یونان لشکرکشیِِ پادشاهانِ هخامنشی، داریوش و خشایارشا، به خاکِ یونان و دنباله‌هایِ آن بود که پنجاه سال طول کشید (۴۹۲–۴۴۹ ق‌م). در این جنگ‌ها یونانیان با برقراریِ اتحاد میانِ دولت‌شهرها و ایستادگیِ جنگاورانه توانستند سپاهِ گرانِ ایران را در خشکی و دریا شکست دهند و از خاکِ خود برانند. )



افزون بر این‌ها، بیست و هشت بار از ایرانیان die Perser نام می‌برد و در برخی از پاره‌نوشته‌هایِ Fragmente او می‌توان نگره‌یِ او را نسبت به ایرانیانِ باستان و فرهنگِ‌شان به‌روشنی یافت. وی، به‌ویژه، ستایشگرِ چیرگی‌ ایرانیان در تیراندازی و سوارکاری و جنگاوری و نیز حالتِ سروری‌ و قدرت‌خواهی‌شان است؛ و نیز پافشاری‌شان بر فضیلتِ راستگویی. این‌ها کردارها و ارزش‌هایی ست که وی شایسته‌یِ زندگانیِ والامنشانه‌یِ انسانی می‌داند. امّا، بالاترین درجه‌یِ توجّهِ خود به ایرانیان و بزرگداشتِ آنان را آن جا نشان می‌دهد که از زمان‌باوریِ ایرانیان سخن می‌گوید؛ باوری که به دیدگاهِ او نسبت به زمان و ’بازگشتِ جاودانه‘‌یِ آن همانند است.

این دیدگاه در برابرِ آن دیدِ متافیزیکیِ یونانی قرار می‌گیرد که با افلاطون هستیِ زَبَرزمانیِ ’حقیقی‘ را در برابرِ هستیِ ’مجازیِ‘ گذرا یا زمانمند قرار می‌دهد: « من می‌باید به یک ایرانی، به زرتشت، ادایِ احترام کنم. ایرانیان نخستین کسانی بودند که به تاریخ در تمامیّتِ آن اندیشیدند». در دنبالِ آن نیچه در این پاره‌نوشته به هزاره‌ها‌ در باورهایِ‌ دینیِ ایرانیِ باستان اشاره دارد و می‌افزاید، «[ایرانیان تاریخ را] همچون زنجیره‌ای از فرایندها [اندیشیدند]، هر حلقه به دستِ پیامبری. هر پیامبر هزاره یِ خود را دارد؛ پادشاهیِ هزارساله‌یِ خود را.» در چنین گفت زرتشت از ’هزاره‌یِ بزرگِ پادشاهیِ زرتشت‘ سخن می‌گوید، « پادشاهیِ بزرگِ دوردستِ انسان، پادشاهیِ هزارساله‌یِ زرتشت».

در پاره‌ نوشته‌ای در میانِ آثارِ منتشر شده پس از مرگ‌اش، از یک فرصتِ از دست رفته‌یِ تاریخی دریغ می‌خورد که چرا به جایِ رومیان ایرانیان بر یونان چیره نشدند: « به جایِ این رومیان، چه خوب بود که ایرانیان سرورِ یونانیان می‌شدند.»

این یادداشتِ کوتاه را می‌توان این گونه تفسیر کرد که نیچه این جا نیز گرایشِ خود به جهان‌بینیِ زمان‌باورِ ایرانیان در برابرِ متافیزیکِ یونانی نشان می‌دهد. زیرا با فرمانرواییِ رومیان بر یونان، فرهنگِ یونانی و متافیزیکِ فلسفیِ آن بر فضایِ روم چیره شد و راه را برایِ ظهورِ مسیحیّت و نگرشِ آخرت‌اندیش و زمان‌گریز و دیدِ هیچ‌انگارانه‌یِ آن نسبت به زندگانیِ زمینی گشود. نیچه بر آن است که مسیحیّت، در مقامِ دینِ ’مسکینان‘، زندگانیِ گذرایِ زمینی را به نامِ ’پادشاهیِ جاودانه‌یِ آسمان‘ رد می‌کند و بدین سان نگرشِ مثبت یا ’آری‌گوی‘ به زندگی را بدل به نگرشِ منفی می‌کند. حال آن که فرما‌نرواییِ ایرانیان بر یونان ، با نگرشِ مثبت‌شان به زندگی و زمان، می‌توانست روندِ این جریان را دگر کند و از یک رویدادِ شوم در تاریخ پیشگیری کند.



نیچه در نخستین نوشته‌های‌اش نامِ آشنایِ Zoroaster را به کار می‌برد که از ریشه‌یِ یونانی ست و در زبان‌هایِ اروپایی به کار می‌رود. Zoroaster نخستین بار در یادداشت‌هایِ ۱۸۷۰-۷۱ دیده می‌شود؛ یک دهه پیش از نوشتنِ چنین گفت زرتشت. در این یادداشت، چه‌بسا با لحنی دریغ‌آمیز، می‌گوید که، « اگر داریوش شکست نخورده بود، دینِ زرتشت بر یونان فرمان‌روا شده بود.» همچنین در رساله‌ای از این دوران، که پس از مرگِ او به چاپ رسیده، به داستانِ شاگردیِ هراکلیتوس نزدِ زرتشت Zoroaster اشاره می‌کند.

نام زرتشت به صورتِ ایرانیِ باستانی‌اش، یعنی Zarathustra، نخستین بار در کتابِ دانشِ شاد(پاره‌نویسِ ۳۴۲) پدیدار می‌شود که در ۱۸۸۲ انتشار یافته است. نیچه نخستین پاره‌یِ ’پیش‌گفتارِ زرتشت‘، یا نیایشِ او در برابرِ خورشید، از کتابِ چنین گفت زرتشت، را این جا گنجانده است. این پاره در سالِ پس از آن در نشرِ بخشِ یکم از چهار بخشِ چنین گفت زرتشت در جایِ اصلیِ خود قرار می‌گیرد.

جایِ آن است که بپرسیم نیچه چرا نامِ آشنایِ Zoroaster را رها کرد و به صورتِ ایرانیِ باستانیِ آن روی آورد، یعنیZarathustra ؛ صورتی که چه‌بسا جز فیلولوگ‌هایِ سررشته‌دار از زبان‌هایِ باستانیِ هند–و–ایرانی کسی با آن آشنا نبود؟ او خود در این باره توضیحی نمی‌دهد، ولی دلیلِ آن، به گمانِ من، می‌تواند این باشد که نیچه می‌خواهد نه با زرتشتِ شناخته شده در اروپا از راهِ یونان، که با زرتشتِ اصلی در سرآغازِ تاریخ از درِ هم‌سخنی درآید. و چنان که خود می‌گوید، با این هم‌سخنی می‌خواهد هم به اندیشه‌گرِ بزرگِ آغازین ادایِ احترام کند و هم بزرگترین ’خطا‘یِ او را به او یادآور شود و از زبانِ او این خطایِ بزرگِ آغازینِ تاریخِ بشر را درست گرداند. خطایِ اصلیِ زرتشت ( و تمامیِ دین‌آوران و فیلسوفانِ بزرگ که بنیادِ تاریخِ اندیشه‌یِ بشری را تا به امروز گذاشته اند) این است که هستی را بر بنیادِ ارزش‌ها، بر بنیادِ اخلاق، بر بنیادِ نیک و بد، تفسیر کرده اند.

زرتشت، پیامبرِ ایرانی، در سپیده‌دمِ تاریخِ بشری، هستی را پهنه‌یِ جنگِ نیک و بد دانسته است که در دو چهره‌یِ ایزدیِ همستیز، یعنی اهورا و اهریمن، نمایان می‌شود. این تفسیر پیشاهنگِ تفسیرِ مسیحی‌ای ست که هستی را پهنه‌یِ ’گناه و کیفرِ جاودانه‘ می‌شمارد و یا تفسیرِ سقراطی و افلاطونی‌ای که مثالِ ’نیکی‘ را، در مقامِ والاترین ارزش، بر تارکِ هستی می‌نشاند.

نیچه در برابرِ این اخلاق‌باوری Moralismus اخلاق‌ناباوریِ Immoralismus خود را می‌نشاند که هستی را در ذاتِ خود فارغ از ارزش‌هایِ بشری می‌داند و بر آن است که ’بی‌گناهیِ‘ نخستینِ آن را به آن بازگرداند. بدین سان است که هستی‌شناسیِ اخلاق‌باورانه‌یِ زرتشتِ اصلی، که در سرآغازِ تاریخ به میدان آمده و ذهنیّت و فرهنگِ بشری را شکل داده، در برابرِ هستی‌شناسیِ اخلاق‌ناباورِ زرتشتِ نیچه قرار می‌گیرد که در پایانِ این تاریخ، در روزگارِ برآمدنِ ’واپسینِ انسان‘ ندایِ گذار از انسان به اَبَرانسان را سر می‌دهد.

اَبَرانسان انسانی ست بر ’انسانیّتِ‘ خود چیره شده و به بی‌گناهیِ نخستین بازگشته‌؛ انسانی که می‌تواند بر ’انسانیّت‘ِ اخلاقیِ خود، و همه‌یِ تُرُش‌رویی و سختگیری و خشکیِ آن، خنده زند. اَبَرانسان انسانی ست ’خندان‘ که هستی را از همه‌یِ رنگ‌ها و نیرنگ‌هایِ بشری (و بس بسیار بشری) آزاد می‌کند و آن را، با اراده‌یِ از ’کین‌توزی‘ رها شده‌یِ خویش، چنان که هست، می‌پذیرد و به زندگانی ’آری‘ می‌گوید.

بدین‌سان، اخلاق‌ناباوریِ زرتشتِ نیچه درست پادنشین یا نقطه‌یِ مقابلِ اخلاق‌باوریِ زرتشتِ اصلی ست. نیچه در کتابِ اینک، مرد!، که در آن به شرحِ زندگانیِ روشنفکرانه و تحلیلِ کوتاهی از آثارِ خویش می‌پردازد، دلیلِ گزینشِ نامِ زرتشت را برایِ گزارشِ فلسفه‌یِ خویش باز‌می‌گوید:

« هرگز از من نپرسیده اند، امّا می‌بایست می‌پرسیدند که معنایِ نامِ زرتشت در دهانِ من چی‌ست؛ در دهانِ نخستین اخلاق‌ناباور: معنایِ آن درست ضدِّ آن چیزی ست که مایه‌یِ بی‌همتاییِ شگرفِ این ایرانی Perser در تاریخ است. زرتشت بود که نبردِ نیک و بد را چرخِ گردانِ دستگاهِ هستی انگاشت. ترجمانیِ اخلاق به مابعدالطبیعه، در مقامِ نیرو[یِ گرداننده]، علّت، غایت به ذاتِ خویش، کارِ او ست. این پرسش، امّا، در جا پاسخی در بُنِ خویش در بر داشت. زرتشت بود که این شوم‌ترین خطا را پدید آورد، خطایِ اخلاق را: پس او می‌باید همچنین نخستین کسی باشد که به این خطا پی‌ می‌بَرَد. او نه تنها از هر اندیشه‌گرِ دیگر در این باب تجربه‌یِ درازتر و بیشتری دارد که— تمامیِ تاریخ ردِّ تجربیِ اصلِ [وجودِ] به‌اصطلاح ’نظمِ اخلاقیِ جهانی‘ ست— بالاتر از آن این است که زرتشت راستگوتر از هر اندیشه‌گرِ دیگر است. آموزه‌یِ او، و تنها آموزه‌یِ او، ست که راستگویی را در مقامِ والاترین فضیلت می‌نشاند— برخلافِ ترسوییِ’آرمان‌خواهانِ‘ و گریزِشان از برابرِ واقعیّت. زرتشت به اندازه‌یِ تمامِ اندیشه‌گرانِ دیگر دلاوری دارد. راست گفتن و نیک تیر انداختن، این فضیلتِ ایرانی ست. —فهمیدند چه می‌گویم؟ ... از خویش برگذشتنِ اخلاق از سرِ راستگویی، از خویش برگذشتنِ اهلِ اخلاق و به‌ ضدِّ خویش بدل شدن— به من— این است معنایِ نامِ زرتشت در دهانِ من. »

روایتِ سنّتیِ زرتشتی حکایت می‌کند که زرتشت در سی سالگی به کوهستان رفت و ده سال در ‌آن جا به اندیشه پرداخت و سپس در مقامِ پیام‌آور از جانبِ ایزدِ نیکی، اهورامزدا، به سویِ مردمان آمد تا آنان را از گردشِ چرخِ هستی بر محورِ جنگِ نیکی و بدی آگاه کند و آنان را به گرفتنِ جانبِ نیکی برانگیزد. امّا زرتشتِ دوّمین پیامی درستِ ضدِّ این دارد و نه تنها هستی را گردنده بر محورِ نیک و بد نمی‌داند، که آن را صحنه‌یِ رقص و بازی‌ای آزاد از هر قیدِ اخلاقیِ ماوراءِ طبیعی می‌داند. اگر زرتشتِ نخستین، در سرآغازِ تاریخِ گشوده شدنِ افقِ روحانی به رویِ بشر، از هم‌سخنی با خدا و پیام‌آوری از جانبِ او به سویِ انسان‌ها بازمی‌گردد و کتابِ ’آسمانی‘ می‌آورد، زرتشتِ دوّمین در پایانِ این تاریخِ روحانی پدیدار می‌شود و تکان‌دهنده‌ترین و همچنین رهاننده‌ترین پیام را با خود دارد: خدا مرده است!

با این پیام او پایانِ امکانِ تفسیرِ اخلاقی و غایت‌باورانه‌یِ هستی و تاریخِ روحانی و ماوراءالطبیعه‌یِ بنیادینِ آن را اعلام می‌کند و امکانِ تاریخِ دیگری را برایِ بشر بشارت می‌دهد. پیامِ او این است: ’به زمین وفادار باشید و باور ندارید آنانی را که با شما از امیدهایِ اَبَرزمینی سخن می‌گویند.‘



نامِ سعدی و حافظ گویا تنها نام‌هایی باشند که از ایرانِ دوره‌یِ اسلامی در نوشته‌هایِ نیچه آمده است. در مجموعه‌یِ آثارِ نیچه در پاره‌یادداشتی یک نکته‌پردازی از سعدی نقل شده که ترجمه‌یِ آن چنین است: « سعدی از خردمندی پرسید که این‌همه [حکمت] را از که آموختی؟ گفت، از نابینایان که پای از جای برنمی‌دارند مگر آن که نخست زمینِ زیرِ پای‌شان را با عصا بیازمایند.» این نکته‌ای ست که سعدی از زبانِ لقمان— نمادِ افسانه‌ایِ خردمندی در ادبیاتِ عربی و فارسی— در دیباچه‌یِ گلستان می‌گوید: ’لقمان را گفتند، حکمت از که آموختی؟ گفت، از نابینایان که تا جای نبینند پای ننهند.‘

نیچه از این نکته‌پردازی هیچ تفسیری نکرده است، امّا، بر اساسِ فلسفه‌یِ نیچه، می‌توان گفت که این سخن نمودار خردمندی‌‌ای پرواگر و آهسته‌رو است؛ خردمندیِ ’نابینایان‘، که خردمندیِ نیچه‌ای درست رویارویِ آن می‌ایستد، یعنی خردمندیِ بینایِ بی‌باکی که ’آری‘گویان می‌شتابد و خود را به دلِ زندگی و خطرهایِ آن می‌افکند، و از ’شتافتن لذتی شیطانی‘ می‌بَـرَد.

امّا نیچه یکی از نمونه‌ها‌یِ عالیِ خردمندیِ بینایِ ’دیونوسوسی‘ِ خود را در حافظ می‌یابد. نامِ حافظ ده بار در مجموعه‌یِ آثارِ وی آمده است. بی‌گمان، دل‌بستگیِ گوته به حافظ و ستایشی که در دیوانِ غربی–و–شرقی از حافظ و حکمتِِ ’شرقیِ‘ او کرده، در توجّهِ نیچه به حافظ نقشی اساسی داشته است. در نوشته‌هایِ نیچه نامِ حافظ در بیشترِ موارد در کنارِ نامِ گوته می‌آید و نیچه هر دو را به عنوانِ قلّه‌هایِ خردمندیِ ژرف می‌ستاید.

حافظ نزدِ او نماینده‌یِ آن آزاده‌جانیِ شرقی ست که با وجدِ دیونوسوسی، با نگاهی تراژیک، زندگی را با شورِ سرشار می‌ستاید، به لذّت‌هایِ آن روی می‌کند و، در همان حال، به خطرها و بلاهایِ آن نیز پشت نمی‌کند (’بلایی کز حبیب آید، هزار–اش مرحبا گفتیم!‘) این‌ها، از دیدِ نیچه، ویژگی‌هایِ رویکردِ مثبت و دلیرانه، یا رویکردِ ’تراژیک‘، به زندگی ست.

در میانِ پاره‌نوشته‌هایِ بازمانده از نیچه، از جمله شعری خطاب به حافظ هست: ’به حافظ. پرسشِ یک آبنوش.‘

( نیچه به دلیلِ بیماریِ گوارشی‌اش هرگز شراب نمی‌نوشید و در کل از نوشابه‌هایِ الکلی بیزار بود و آبجو را مایه‌یِ فسادِ ذهنِ آلمانی می‌دانست. به همین دلیل، خود را در عنوانِ این شعر’آبنوش‘می‌نامد می‌نامد و نیز زرتشتِ خود را ’آبنوشِ مادرزاد‘ )



آن می‌خانه‌ که تو از بهرِ خویش بنا کرده ای
گُنجا‌تر از هر خانه‌ای ست،
می‌ای که تو در آن پرورده ‌ای
همه‌–عالم آن را سَرکشیدن نتواند.
آن پرنده‌ای که [نام‌اش] روزگاری ققنوس بود،
در خانه میهمانِ تو ست،
آن موشی که کوه زاد،
همان—خود تو ای!
همه و هیچ‌ تو ای، می و می‌خانه تو ای،
ققنوس تو ای، کوه تو ای، موش تو ای،
که هماره در خود فرومی‌ریزی و
هماره از خود پَر می‌کشی—
ژرف‌ترین فرورفتگیِ بلندی‌ها تو ای،
روشن‌ترین روشنیِ ژرفاها تو ای،
مستیِ مستانه‌ترین مستی‌ها تو ای
— تو را، تو را طلب شراب چرا؟

مجموعه آثار داریوش آشوری

پند لقمان

روزي لقمان به پسرش گفت: امروز تو را 3 پند دهم که کامروا شوي

اول آنکه سعي کن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري
دوم آنکه در بهترين بستر و رختخواب جهان بخوابي
و سوم آنکه در بهترين کاخها و خانه هاي جهان زندگي کني

پسر گفت: اي پدر ما يک خانواده بسيار فقير هستيم چطور من مي توانم اين کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

اگر کمي ديرتر و کمتر غذا بخوري هر غذايي که ميخوري طعم بهترين غذاي جهان را مي دهد

اگر بيشتر کار کني و کمي ديرتر بخوابي در هر جا که خوابيده اي احساس مي کني بهترين خوابگاه جهان است

و اگر با مردم دوستي کني، در قلب آنها جاي مي گيري و آنوقت بهترين خانه هاي جهان مال توست

برگی مصور از تاریخ: نگارگری ایرانی، تیمور لنگ و قتل عام مردم اصفهان، موزه ی بریتانیا

در790ه.ق 27 اوت 1387 میلادی تیمور لنگ اصفهان را فتح كرد ولی به سبب آنكه عده ای از مردم اصفهان بر ضد او شورش كردند و مامورین وصول باج را كشتند، دستور قتل عام مردم را صادر كرد. مورخین نوشته اند كه هفتاد هزار نفر از مردم كشته شدند و از سرهای آنها مناره های زیادی ساخت. تیمور تا نوامبر 1387 میلادی (آذرماه) به مدت سه ماه در اصفهان باقی ماند و سپس در دسامبر 1387 به سمت شیراز رهسپار شد تا سلسله آل مظفر را از میان بردارد. این نگاره غارتگری تیمور را به سال 1387 ترسیم میکند. و هم اینک در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود.

Uni-Bielefeld