Saturday

شهر خالی ست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟

Friday

معامله

ماه آپريل است، درکنار يکی از سواحل دريای سياه. باران می بارد، و شهر کوچک همانند صحرا خالی بنظر می رسد. درست هنگامی است که همه در يک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند.ناگهان، يک مرد بسيار ثروتمندی وارد شهر می شود. او وارد تنهاهتلی که در اين ساحل است می شود، اسکناس 100 يوروئی را روی پيشخوان هتل میگذارد و برای بازديد اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.صاحب هتل اسکناس 100 يوروئی را برميدارد و در اين فاصله می دهد و بدهی خودش را به قصاب می پردازد.قصاب اسکناس 100 يوروئی را برميدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک می رود و بدهی خود را به او می پردازد.مزرعه دار، اسکناس 100 يوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامين کننده خوراک دام و سوخت ميدود. تامين کننده سوخت و خوراک دام برای پرداخت بدهی خود اسکناس 100 يوروئی را با شتاب پرداخت به فاحشه شهر که به او بدهکار بود ميبرد. او در اين اوضاع خراب اقتصادی به اعتبار مزرعه دار «خدمتش» را انجام داده بود تا پولش را بعدا دريافت کند.فاحشه اسکناس را با شتاب به هتل می آورد زيرااو به صاحب هتل بدهکار بود چون هنگاميکه مشتری خودش را يکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرايه کرده بود تا بعدا پولش را بپردازد.در اين هنگام توريست ثروتمند پس از بازديد اتاق های هتل برميگردد و اسکناس 100 يوروئی خود را برميدارد و می‌گويد از اتاق ها خوشش نيامد و شهر را ترک می کند.در اين پروسه هيچکس صاحب پول نشده‌است. ولی بهر حال همه شهروندان در اين هنگامه بدهی بهم ندارند همه بدهی‌هايشان را پرداخته‌اند و با يک انتظار خوشبينانه ای به آينده نگاه می‌کنند.

Wednesday

زان پیشتر که از سر ما آب بگذرد
با ناخدا بگوی که از خواب بگذرد

این کشتی شکسته در این تندباد سخت
آخر چگونه از دل گرداب بگذرد

ای سرزمین مادری، ای خانه ی پدر
یادت چو آتش از دل بی تاب بگذرد

ترسم که چاره ای نکند نوش دارویی
زین موج خون که از سر سهراب بگذرد

گر همچو رعد، نعره برآریم همزمان
کی خواب خوش به دیده ی ارباب بگذرد

فریدون مشیری

Tuesday

و یک سال از روزی که تلفن زدی و هر چند مکالمه‌ای کوتاه ولی‌ به یاد ماندنی داشتیم می‌گذره، من آ‌ن‌ روز و چندین روز بعد در آسمانها سیر می‌کردم

Monday

و ۳۶۵ روز از روزی که برای اولین بار صدای جذابت را از پشت تلفن شنیدم می‌گذره و نه چندان زود گذشت ...

Saturday

خانم "رزی بیندی" از سیاستمداران سرشناس مخالف دولت، در یک شوی سیاسی تلویزیونی، برلوسکونی را بر سر لغو مصونیت قضائی او مورد حمله قرار داد و نخست‌وزیر، در واکنش به این عمل گفت: « من فکر می‌کنم شما بیشتر از این که باهوش باشید خوشگل هستید».

خانم روزی بیندی، در پاسخ برلوسکونی گفت: «من زنی نیستم که در اختیار شما باشد».
حکایت کرده اندکه یعقوب پیامبر را آنقدر نام یوسفش بر زبان بود، اشک از چشمانش جاری که کم کم چشمانش ناسو گشت ونابینا. روزی فرشته جبرعیل براونازل آمد وگفت: خداوند بردن نام یوسف بر لبان تو را منع نموده است. از این پس مجازنیستی طنین زیبای نام یوسف را به صدای بلند آوا کنی و یعقوب پیامبر فرمان الهی ارج نهاد ودیگرنام یوسفش را بر زبان نبرد ،از قضا شبی یوسفش را در خواب دید واشتیاق او در وجودش شعله کشید ،آمد نامش را ندا کند وبگوید یوسف که یادش آمد فرمان الهی او را از این کار منع کرده است ،در همان حال خواب صدای خداوند را شنید که به او گفت: در خواب مجازی که صدایش کنی، بویش کنی وبر اشتیاقش اشک بریزی ویعقوب پیامبر وقتی بیدار شد خوشحال شد که کور است وبیشتر خواب می بیند ومی تواند نام زیبای یوسف را در خواب زمزمه کند واین گونه بود که یعقوب بزرگترین آرزویش این شد که هر شب خواب یوسف را ببیند...



سکوت می کنم

هفت آسمان وجودت بی آشوب باد وبهای این آرامش اگر سکوت من است می پردازمش ،سنگ حسرت شانه را بر می دارم ،تکه ای از کنارش می کنم وبر دهان می گذارم اما از چشم هایم حذر کن که چشم هایم آشوب دریاهای تنم را در بر دارد وآشوب دل همه ی لیلی ها را از ازل تا خودم...



پله نشینی

وقتی تمام نیروهای جهان دست به یکی می کنند تا باور کنی که هنوز هم معجزه وجود دارد

تو مگر که هستی که باور نکنی

اما وقتی نگاه و کلام هم سو نیستند کدام را باید باور کنیم ،نگاهی که هنوز از مهر می گوید یا صدایی که از مشغله های فراوان وبی زمان حکایت دارد. ترجیح می دهم نگاهی را باور کنم که بر چهار چوب دری چوبی وبلند تا چهل روز خشک می ماند.

آخرهر چله ای حتی بی نتیجه تقدیست می کند، پاکت می کند ویعقوبت می کند.

Thursday

از نظر گاندي هفت موردي که بدون هفت مورد ديگر خطرناک هستند

1- ثروت، بدون زحمت
2- لذت، بدون وجدان
3- دانش، بدون شخصيت
4- تجارت، بدون اخلاق
5- علم، بدون انسانيت
6- عبادت، بدون ايثار
7- سياست، بدون شرافت

اين هفت مورد را گاندي تنها چند روز پيش از مرگش بر روي يک تکه کاغذ نوشت و به نوه اش داد. در نظر گرفتن اين موارد، بهترين راه جلوگيري از بروز خشونت در يک فرد و يا جامعه است.

Tuesday



از چشم‌هایش که بگذریم، به نظر من تو و Sean Pennشبیه هستین

اولین بیضه بند در سال 1847 در بازی کریکت استفاده شد

The first jock strap was used in cricket in 1847


اولین کلاه ایمنی در سال 1947 استفاده شد
and the first helmet was used in 1947.


یعنی صد سال طول کشید تا مردها بفهمند که مغز هم عضو مهمیه!!!

It took 100 years for men to realize that the brain is also important .....


Monday

Nobel prize and Obama






















http://nikahang.blogspot.com/2009/10/blog-post_2616.html

Friday

خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری

لحظه‌های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری

آفتاب زرد و غمگین، پله‌های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینه‌بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم‌انتظاری

صندلی‌های خمیده، میزهای صف‌کشیده
خنده‌های لب پریده، گریه‌های اختیاری

عصر جدولهای خالی، پارک‌های این حوالی
پرسه‌های بی‌خیالی، صندلی‌های خماری

سرنوشت روزها را روی هم سنجاق کردم
شنبه‌های بی‌پناهی، جمعه‌های بی‌قراری

عاقبت پرونده‌ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه‌ی باز حوادث:
در ستون تسلیت‌ها نامی از ما یادگاری

قیصر

US President Barack Obama has been awarded the 2009 Nobel Peace Prize.

امروز در خبرها خواندم که باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۰۹ شد!!!

آقای اوباما نوزدهمین فرد آمریکایی است که به دریافت جایزه صلح نوبل مفتخر می شود پس از جیمی کارتر (2002) و ال گور (2007) او سومین آمریکایی است که نامش به عنوان برنده جایزه صلح نوبل اعلام شده است..

عشق پست مدرن

مردی سالها همخوابگی‌های آزاد داشت، همخوابگی با پول یا تحت عنوان شریک زندگی‌. بعد از سالها با بالا رفتن سن و تنهایی‌های گاه و بیگاه تصمیم گرفت که یک همخوابه ثابت برگزیند. از راه دور عاشق دختری شد و رفت و بعد از مراسم نه چندان سخت دست در دست همخوابه ثابت بازگشت. چند ماهی‌ نگذشته بود که همخوابه جدید به دنبال همخوابه جذاب تری رفت. مرد قصه ما باز هم تنها شد. حال هر از چند گاهی خسته از همخوابگی‌های آزاد با خود زمزمه می‌کند: "من عاشق هستم ... من را دوست داشته باشید... لبهای مرا ببوسید ... من عاشق هستم ... من خوب هستم ... من عاشق هستم ... من همخوابه ثابت می‌خواهم..."

Thursday

جوك

در زمان جنگهاي صليبي، جنگجويان براي جلوگيري از خيانت همسرانشان از نوع صندوقآهنيبرای اموال و مدارک استفاده مي كردند و به آن قفل مي زدند و كليد آن را به روحاني شهر مي دادند و پس از برگشتن از جنگ، كليد را پس مي گرفتند كه در اين رابطه جوك هاي مختلفي ساخته شد.

يكي از جنگجويان صليبي بعد از قفل كردن ، كليد آن را به روحاني شهر ميده.

هنوز 500 متر دور نشده بود كه روحاني شهر نفس زنان خودشو به جنگجو مي رسونه و ميگه كليد اشتباهه!
http://www.goldentourism.com/modules.php?name=TEX_Sattelite_Map

Wednesday

If you judge people, you have no time to love them.

If we cannot love the person whom we see, how can we love God whom we cannot see.


Mother Teresa

Sunday

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی

ستاره اسکندری، هدیه تهرانی و کمند امیر سلیمانی در نمایی از فیلم شبانه

ستاره اسکندری، هدیه تهرانی و کمند امیر سلیمانی در نمایی از فیلم شبانه

هدیه تهرانی در نمایی از فیلم شبانه

هدیه تهرانی در نمایی از فیلم شبانه

هدیه تهرانی

هدیه تهرانی در نمایی از فیلم چهارشنبه سوری

مونالیزا و مارلین مونرو


آدم و حوای مسلمان

مردم در اهواز

فوتبالیست

نمایش پلیسی زنان