Tuesday

دانشکده معارف اسلامی

در بین هم رشته یی‌ها خانمی بود خوش پوش که مطابق مّد روز لباس میپوشید و آرایش زیبای هم داشت. موهاش را طبق مّد آن روز ژاپنی (اوشینی) درست میکرد و چندین سانتیمتر بالا میداد. اسم کوچک این خانم پسوند بیگم داشت. بر عکس این خانم من همیشه ظاهری ساده داشتم و دارم.
در دانشکده معارف ترم اول با آقایی درس داشتیم که میگفت از دانشجویان دهه ۵۰ علم و صنعت بوده و بعد‌ها تصمیم گرفته که دروس حوزوی بخونه و به همین دلیل معمّم شده بود. سعی‌ میکرد شخصیتی امروزی، شوخ طبع و جوان پسند از خودش نشان بدهد. شعار‌های در مورد ظاهر و باطن آدم ها، ساده زیستی‌، خرد گرایی ، ... میداد. تعداد ما خانم‌ها سر کلاس این آقا ۳ تا بیشتر نبود که خانمی که در موردش صحبت کردم هم با ما این درس را داشت. فامیلی این خانم در لیست اسامی بالاتر از من بود. موقع حضور غیاب وقتی‌ این آقا به اسم این خانم میرسید به من نگاه میکرد.

No comments:

Post a Comment