Thursday

ایرانی

انسان سرخورده خاورمیانه ای همواره در گذشته خود زندگی می کند. او که با بی هویتی خود در دهکده جهانی مشکل دارد و حرفی برای گفتن ندارد، گذشته خود را نبش قبر کرده، انرا با آرزوهای دست نیافته حال خود در هم می آمیزد و برای خود نفابی زیبا و طلایی می سازد و با آن در آینه به خود می نگرد و لذت می برد: “ما این بودیم!”

اگر ترک است، به امپراطوری عثمانی می بالد که تا دیوارهای وین نیز رفته بود و سده ها بخشی از اروپا را در اشغال خود داشت. انگار با اندیشه انسان متمدن امروزی این چیزها پز دادن دارد. البته قتل عام 1،5 میلیون ارمنی را هنوز هم انکار می کند و به جای آن که شهامت اخلاقی نشان دهد و جرم خود را بپذیرد، می خواهد جر بزند و بیشتر نشان می دهد که هنوز هم با تمدن و اندیشه انسانی فاصله دارد. به اتاتورک می نازد که پدر ترکیه مدرن است و با کتک و زور کشور را متمدن کرده است. انگار ممنوعیت روسری و شال کمر و اجبار کراوات و کلاه، انسان سنتی قضاوقدری را یک شبه مدرن می کند. یادش رفته که آتاتورک نیز همانند یارش رضاشاه کبیر شیفته هیتلر بود.

اگر عرب است به امپراطوری اسلامی می نازد که تا جنوب فرانسه و اسپانیا رفته بود، که قاشق و چنگال را به دست اروپاییان وحشی داد، که به آنها یاد داد که حمام بروند و ریاضی، شیمی، پزشکی و ستاره شناسی و غیره را به آنها یاد داد. ولی چرا پس از یاد دادن این چیزهای خوب به آنها خودش تعطیل شد و هنوز دوست دارد با دست غذا بخورد؟

اگر ایرانی است که دیگر هیچ!! تمدنش دنیا را گرفته و تقریبا هیچ چیز نیست که ریشه اش ایرانی نباشد. نژادش آریایی است (یعنی نژاد برتر) و خوشحال است که آلمانی ها نیز آریایی هستند. چون آنها پیشرفته هستند پس ما هم … حال به او بگو که در زیست شناسی چیزی به نام نژاد آریایی وجود ندارد و این حرفها قرن بیستمی و ساخته نازی هاست. نمی پذیرد. وگرنه با آن خلاء چه کند که ناگزیر به وجود می آید؟

می گوید 2500 سال پیش امپراطوری عظیم داشته ایم از مصر و اتیوپی تا مفدونیه و هند مال ما بوده است. اگر از او بپرسی که 2600 سال پیش چه داشتی نمی داند. چون این حرفها نیز مال خودش نیست و حتی یک کتاب ایرانی مستقل جامع در باره تاریخ خودش هم ننوشته است. هرچه هست را ایران شناسان غربی برایش نوشته اند. ولی می داند که چاپار داشته، فدرالیسم را اولین بار او به کار بسته، به زنان و مردان حقوق برابر می داده. اولین منشور حقوق بشر مال اوست و جایش را درآن ساختمان در نیویورک نیز می داند. قنات را هم او اختراع کرده و در مکزیک و پرو هم مچ مردمان آنجا را گرفته است که کپی کرده بودند.

فقط نمی داند که چرا این اولین بارها خیلیشان آخرین بارها هم بوده اند و هیچگاه تداوم نداشته اند. این را نمی داند.

اعتقاد ژرف دارد که ایرانی از دیگران باهوش تر است و هرکجا می رود همیشه موفق و از دیگران سر است. دوست دارد آویزان تلاش های کسانی شود که جدا از این حرفها راه خود را از این افکار حقیر جدا کرده اند و رفته اند و نامی بر جای گذارده اند. گوش فلک را کر کرده که پروفسور هشترودی شاگرد اینشتین بوده است. خوب بوده است که بوده است. ترا چه؟ برای من این یکی از کودکی همیشه سوال بوده که چرا این که شاگرد آن یکی بوده است پروفسور است و آن یکی هیچ لقبی ندارد.

در حکومت نشسته و می نازد که ایرانیان هر کجا رفته اند، سرفراز بوده اند. هنوز نگفته است که آنهایی که به ژاپن رفته بودند کی بودند و آیا آنها هم سرفراز بوده اند یا نه و آنهایی که اکنون به قطر و کویت می روند چه می کنند. نمی گوید که خود او چه کرده است که اینها کشور را رها کرده و رفته اند. کافی است یک ایرانی (الاصل) در ناسا پیدا شود. این در روزنامه اش گوش فلک را کر می کند. در داخل کشور تمام نیرویش را برای سرکوب و تحقیر زن ایرانی گذاشته، ولی وقتی در مدیریت پروژه مریخ ناسا یک زن ایرانی پیدا می شود این در روزنامه اش شادی می کند و او را مدیر پروژه معرفی می کند. آن زن و دیگر ایرانیان خارج اگر زحمت کشیده اند و جامعه آمریکا هم به آنها امکان رشد داده، مهم نیست. مهم این است که آنها نژادشان ایرانی است.

در جای دیگر نشسته و می گوید هر بلایی سر ما آمده، تقصیر عرب ها و دینشان است که به ما تحمیل کردند. این حکومت اسلامی هم اصلا ایرانی نیست و اینها عرب و عرب پرست هستند. ببین ما پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک داشتیم، نه قصاص و سنگسار و شلاق. ولی از ساسانیان و آخوندهای زرتشتی حکومتی نمی گوید که خون مردم را به شیشه کرده بودند و اگر پندار و گفتار و کردارت با سلیقه آنها نیک نبود، ترا به دستور انوشیروان دادگر وارونه در خاک می کردند. جالب اینجاست که دینی که او آن را به عرب ها نسبت می دهد، کامل ایرانی است و تمام ویژگی های اندیشه و منش و شخصیت ایرانی را دارد و شاید بخش مشترکش با دین عرب ها از ده درصد بیشتر نباشد.

می گوید عرب ها دانشمندان و متفکران ما را به نام خود جلوه داده اند. ابن سینا و فارابی و رازی و خوارزمی و غیره مال ما هستند. نمی گوید چرا در دوره سلطه عرب این همه دانشمند در ایران داشتیم ولی در تمام دوران پرشکوه پیش از اسلام یک دانه آدم فسقلی که سرش به تنش بیارزد و یک حرف اندیشمندانه گفته باشد، یافت نشده است. در حالی که یونان کوچک (یا دقیق تر بگوییم، دولت-شهر آتن) که اندازه کشوری که زیر سلطه خود داشت، نصف یونان کنونی هم نمی شد، تمدن امروزی بشری را برای همیشه شکل داده است. تنها اشاره به اندیشه دمکراسی که مال آنهاست کافی است. اگر من تنها به سواد دیپلم دبیرستان خود مراجعه کنم، نام هایی چون سقراط و بقراط و افلاطون و ارشمیدس و اقلیدس و هرودوت و اپیکور و … به یادم می آید به جز نام هایی که به زبان های دیگر می شناسم و نام فارسی آنها را نمی دانم. ولی برای یافتن یک دانشمند ایرانی پیش از اسلام به درون چاه سیاه می افتم. چرا؟

نمی گوید که اندیشمندان نامدار ایرانی از این رو صاحب نام شدند که راهشان را از بلاهت حاکم جدا کردند. نمی گوید که حافظ آنجا حافظ شد که از دروغ و ریاکاری و رندی و تزویر ایرانی بیزار بود و خودش هم به قول خودش آنقدر رند بود که می توانست به طور کامل همه حرفهایش را بزند و ابلهان تا صدها سال و حتی تا امروز هم نفهمند که او چه بار آنها کرده است. حال فردوسی و خیام و مولانا و خیلی دیگران که جای خود دارند.

اگر قرار بود دیگر ملتها هم با انسانهای برجسته شان پز بدهند، انگاه جایگاه ایران و دیگر خاورمیانه ای ها کجا بود؟ ایرلند و اسکاتلند با نیم وجب کشور که فرهنگ آمریکای شمالی را شکل دادند، یهودیان که با جمعیت چند میلیونی و آنهمه قتل عام 17-18 جایزه علمی نوبل دارند و نمی توانی به عرصه علم و هنر و اندیشه پای گذاری و اینشتین، فروید، مندلسون بارتولدی، باب دیلون، گرشوین، هاینریش هرتس، شوپنهاور، ولادیمیر هوروویتس، هاینریش هاینه، فرانتس کافکا، هانا آرنت؛ استانلی کوبریک، روزا لوکزامبورگ، آرتور میلر، کارل پوپر و بسیار بسیار دیگر را نادیده گیری، جایگاهشان کجاست؟ یک حساب ساده انجام دهید: نگاهی به مقاله های علمی و آثار خلق شده در تمام زمینه های علمی، فرهنگی و هنری امروز بیاندازید، نویسنده ها را دسته بندی کنید و یک نمودار بکشید و درصد نویسنده ها را نسبت به جمعیت کشورشان حساب کنید. آنگاه جایگاه واقعی امروزی ایرانی و انسان خاورمیانه ای را می یابید، بدون آن که اینجا دیگر امکان برپا کردن گردوغبار تاریخی داشته باشد.

انسان خاورمیانه ای همیشه جملاتش را به ماضی ساده و در بهترین حالت با ماضی استمراری می نویسد. او دچار بحران هویت تاریخی است که اکنون گریبانش را گرفته است. او در مقابل دبگران عقده حقارت دارد. اکنون نیز به دنبال این است که میان بر بزند و بدون زحمت جایی برای خود بگشاید. او که در تاریخ قرنهاست که کار نکرده است و اهل زحمت کشیدن نیست، اکنون دنبال معجزه می گردد.

No comments:

Post a Comment