Sunday

روزی خواهم آمد

روزی خواهم آمد ,
و پیامی خواهم آورد.
ودررگ ها , نور خواهم ریخت.
و صدا خواهم در داد:
ای سبد هاتان پر خواب! سیب آوردم,
سیب سرخ خورشید.
خواهم آمد ,
گل سرخی به گدا خواهم داد.
زن زیبای جذامی را,
گوشواری دیگر خواهم بخشید.
کور را خواهم گفت:
چه تماشا دارد باغ!
دوره گردی خوا...هم شد,
کوچه ها را خواهم گشت,
جار خواهم زد: ای شبنم, شبنم, شبنم,
رهگذر خواهد گفت:
راستی را شب تاریکی است,
کهکشانی خواهم دادش,
روی پل دخترکی بی پاست,
دب اکبر را بر گردن او خواهم آویخت.
هرجه دشنام, از لب ها خواهم بر چید.
هرجه دیوار, از جا خواهم بر کند.
رهزنان را خواهم گفت: کاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را, پاره خواهم کرد.
من گره خواهم زد ,
چشمان را با خورشید,
دل ها رابا عشق,
سایه ها را با آب,
شاخه ها را با یاد.
و بهم خواهم پیوست,
خواب کودک را با زمزمه زنجره ها باد بادک ها,
به هوا خواهم برد. گلدان ها, آب خواهم داد.
خواهم آمد پیش اسبان, گاوان, علف سبز
نوازش خواهم ریخت مادیان تشنه, سطل شبنم را خواهم آورد.
خر فرتوتی درراه, من مگسهایش را خواهم زد.
خواهم آمد سر هر دیواری,
میخکی خواهم کاشت.
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را, کاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک!
آشتی خواهم داد آشنا خواهم کرد.
راه خواهم رفت نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.

سهراب سپهری

No comments:

Post a Comment