من اصلا آدم سیاسی نبوده و نیستم و سر کلاس هم بحث سیاسی نداشتم. سر کلاس هم همیشه سعی میکردم با دانشجو هام روابط خوبی داشته باشم، یعنی علاوه بر حفظ حریم خصوصی کلاسم صمیمانه باشه، عاشق بچه هام و کارم بودم. انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ بود. یک روز قبل از رفتن به کلاس، در روزنامه خواندم که یکی از آقایون کاندیدا، که الان مورد غضب حکومت است و در حبس است، در تبلیغات گفته بود که ماهیانه مبلغی را بابت پول نفت به افراد خواهد داد. من خیلی عصبانی شدم راستش توهین بزرگی بود. سر کلاس موقع یک تنفس کوتاه یکی از بچهها پرسید که به کی میخوام رای بدم. من گفتم هنوز تصمیم نگرفتم و به آن چه که در روزنامه خوانده بودم بدون آوردن اسم طرف اشاره کردم. بحث تمام شد. تو نمیدونی من سر همین جمله محکمه پس دادم. تا مدتها بچهها را در گروههای ۳-۴ نفره میکشوندن و ازشون میپرسیدن که این خانم در مورد چه مسائل سیاسی دیگهای صحبت میکنه
No comments:
Post a Comment