من با پیروز مفتون درس داشتم، راستش برای پر کردن تعداد واحدها ۳ واحد با آقای مفتون گذراندم. در حذف و اضافه تونستیم این درس را بگیریم، ۳ جلسه از درس گذشته بود که سر کلاس رفتیم. جلسه بعد بدون این که بپرسه اشکال دارین یا نه، اولین اسمی که صدا زد اسم من بود، باید درس جواب میدادم! من هم چن تا سوال داشتم، اولین سوالش سوال خود من بود، گفتم این اشکال خودمه که متاسفانه متوجه نشدم. پرسید تک فرزند هستی؟ گفتم چرا میپرسین؟(متوجه شدم که تیکه میندازه، به احتمال زیادمنظورش این بود که لوسی) خلاصه دیگه از کسی نپرسید و اول به سوالات من جواب داد و درسش را داد. و شدیدا در حالی که من را نگاه میکرد تاکید کرد که به موقع و سر وقت در کلاس باشین، اگر دیدین که من سر کلاسم، برگردین در نزنین! این کلاس شنبه و سه شنبه ساعت ۸-۱۰ صبح بود. باورتون نمیشه من در طول ترم شبهای شنبه و سه شنبه از ترس درست نمیخوابیدم مبادا که خواب بمونم و به کلاس نرسم. از این صحبتها گذشته، من از آقای مفتون یک استاد واقعی در ذهنم مونده، کارش را عالی انجام میداد و کم نمیگذاشت، از مردانی که براشون احترام زیادی قائل هستم. از مشخصههای ایشون این بود که سر کلاس از خانمش تعریف میکرد، کاری که کمتر آقای ایرانی انجام میده. در ضمن حلقه طلایی ازدواج که در انگشت دست چپ داشت، احترامم را دو صد چندان میکرد.... از ایشون خاطره زیاد دارم
واقعا استاد خوبي بود.حافظهء فوق العاده خوبي هم داشت و البته هفته هاي اول ازش مي ترسيدم. نمي دونم براتون اتفاق افتاد که کسي سر کلاس آقاي مفتون به ساعت مچي نگاه کنه يا فقط از روي کنجکاوي از پنجره به بيرون نگاهي بندازه؟
ReplyDeleteنگاه کردن به ساعت را یادم است که وقتی متوجه میشود یک تیکه به طرف مینداخت ولی چون کلاس ما زیرزمین بود کسی نمیتونست بیرون را تماشا کنه
ReplyDelete