در اولین سفر ، پادشاه برای دیدار مردم یک منطقه نسبتا وسیعی از کشور ، مجبور شده که بخشی از سفر خود را با پای پیاده طی کند ، لذا موقع بازگشت به کشور ، بشدت از رنج سفری که کشیده بود زبان به شکایت گشود ، چرا که بعلت سنگلاخ بودن مسافت زیادی از جاده ها ، پاهای پادشاه به سختی تاول زده بودند
او پس از برگشت ، مدت مدیدی در این خصوص تفکر و اندیشه نمود و بالاخره چاره ای به ذهنش رسید . بلافاصله وزیر مواصلات را فراخوانده به او دستور داد که : " مردم ما مشکلات زیادی دارند که مهمترین آنها راههای ارتباطی است . همین الساعه میروی ترتیباتی را اتخاذ میکنی که تمامی جاده های سنگلاخ کشور را شناسائی و آمار گیری نموده تا در آینده نزدیک همه آنها با چرم گاو بپوشانیم . این امر باعث میشود که مردم از رنج سفر خلاص شده و بسهولت بتوانند در اقصی نقاط کشور طی طریق نمایند "
وزیر مواصلات نیز که همواره گوش جان به فرامین پادشاه مینهاد ، در اسرع وقت امرملوکانه را به معاونین خود ابلاغ کرد و فرمان پادشاه در کل ادارات تابعه وزارت مواصلات در سراسر کشور جاری شد . بنا بدستور مسئولین محلی پوسترها و بنرهای تبلیغاتی زیادی در معابر عمومی شهر نصب گردیده تا مردم نیز از حس مسئولیت و دلسوزی پادشاه آگاهی یابند
در همین اثنا خدمتکاری عاقل که در دربار خدمت میکرد ، تصمیم پادشاه رو کمی بالا و پائین کرد و به اصطلاح ارزیابی نمود و کمی آنرا با معیارهای عقلائی مغایر دید . روزی که در حضور پادشاه بود ، این پا و اون پا میکرد تا کمی اوقات پادشاه خوش شود تا فرصتی مناسبی برای عرض عقیده پیدا کند
بالاخره فرصتش فرا رسید و خدمتکار جراتی به خود داد و رو به پادشاه نمود که : " قربان جسارتا عرضی داشتم ! هیچ میدانید که گاوهای این مملکت کفاف این پروژه را نداده و اجرای آن تصمیم ، مستلزم واردات میلیونها پوست گاو بوده که علاوه بر تحمیل هزینه های هنگفت به بودجه کشور، در آینده آثار و پیامدهای زیانباری از قبیل کمبود گاو و محصولات گوشتی و لبنی را نیز بر کشور تحمیل خواهد نمود ، بهتر نیست آن اعلی حضرت به جای این پروژه کلان و پر هزینه ، دستور بفرمایند که کف کفشهای عموم ملت را با چرم گاو بپوشانند ! "
بجای تغییر جهان بهتره خودمون و بهتر از اون ، قلبمون را تغییر بدیم
No comments:
Post a Comment