اولین باری که مارتینا را دیدم و با هم آشنا شدیم برنامهٔ یک روزهای بود که برای رفتن به بن گذشته بودیم در واقع قرار بود چند نفر که از ملیتهای مختلف هستیم با هم به چند شهر بریم و ضمن آشنایی بیشتر با هم از هوای خوب تابستانی در اینجا که به ندرت پیش میاد در آخر هفته استفاده کنیم. خلاصه در راه صحبت بر سر دین و حجاب شد و مارتینا گفت که قرآن را خوانده و از این کتاب خوشش آمده و پرسید که چرا زنان در اسلام باید موهشون را بپوشانند، من از دید خودم به این سوال جواب دادم که علل زیادی وجود داره ولی از دید من با توجه به این که در جمعای که همه زن هستند لازم به پوشاندن مٔو وجود نداره و با توجه به این که از بسیاری جهات زن و مرد با هم متفاوت هستند به خصوص از نظر فیزیولوجیکی و به این دلیل که مٔوهای زن (و البته بدن زن) محرک جنسی قوی برای مردان هست، برای حفظ سلامت روانی جامعه و جمع زن ملزم به پوشاندن مٔو و بدن شده است.البته یکی از دوستان ترک هم بود که قضیه را از این دید نگاه نمیکرد و البته توضیح هم نداد که نظرش چیه!!! در راه عکس گرفتیم، خندیدیم تا نهایتا به بن رسیدیم و البته کمی هم در مورد ایران صحبت کردیم و مارتینا آرزو کرد که وضعیت ایران بهتر بشه ... در بن از کلیسا و رود راین عکس گرفتیم و ناهار ایتالیایی خردیم به افتخار یکی از دوستان ایتالیایی همراه ... تا یادم نرفته باید بگم که مارتینا فلسفه خونده و تصمیم داره بعدا به عنوان محقق در مورد فرهنگ ملل کار کنه. در راه به این فکر میکردم که اولین کسی است که در اینجا در مورد حجاب و علتش سوال کرد ... در راه بازگشت دوست ایتالیایی ما را به شئم برای یک روز دیگه دعوت کرد که همه قبول کردیم ...
Wednesday
Bonn 4
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment