دکتر عبدالمجید ارفعی زاده ی 9 شهریورماه 1318 بندرعباس هستند . تا ده سالگی در یزد به دبستان می رفت و سپس از 10 سالگی به دلیل انتقال پدرش به تهران ، دبستان را در دبستان منوچهری به پایان رساند و دوران دبیرستان را در دبیرستان البرز آغاز کرد ، اولین پارگی چشم در دبیرستان البرز مانع از حضور یک ساله وی در سر کلاس شد اما شادروان استاد دکتر مجتهدی مدیر آن زمان دبیرستان البرز اجازه داد تا او به شکل مستمع آزاد آن یک سال را درس بخواند تا در تحصیلش خللی وارد نشود .
دکتر ارفعی در سن 15 سالگی در کتابخانه ی ملی با آثار استاد بزرگ ابراهیم پور داوود آشنا شد . در همان سال های نوجوانی و پیش از پایان دبیرستان ، دبیر ادبیاتش به او فارسی باستان را آموخت و پس از خواندن کتاب "کارنامه ی اردشیر بابکان" شادروان استاد مشکور به زبان پهلوی علاقمند شد و آن را از روی همین کتاب آموخت . در همین سال ها زبان اوستایی را نیز از روی "گات ها" به ترجمه ی استاد پورداوود به شکل خود آموخته فرا گرفت . سال های پایان دبیرستان را به دلیل علاقه به ادبیات فارسی در مدرسه ی دارالفنون گذراند .
پس از پذیرفته شدن در کنکور در سه رشته می توانست ادامه ی تحصیل دهد : حقوق ، باستان شناسی و ادبیات فارسی . به اصرار خانواده دانشجوی حقوق شد اما سه روز بیشتر در این رشته دوام نیاورد و وارد دانشکده ی ادبیات فارسی شد در حالی که زبان های اوستایی و پهلوی را به خوبی می دانست . پس از پایان دانشکده برای بار دوم چشم او دچار پارگی شد و یک سال از تحصیل باز ماند .
مهرماه سال 1344 برای ادامه ی تحصیل راهی آمریکا شد . دو سال در دانشگاه پنسیلوانیا به آموختن زبان "آکدی" مشغول شد اما چون به زبان "ایلامی" علاقه داشت به خواست شادروان استاد دکتر خانلری و تایید استاد پورداوود برای رمزگشایی از فارسی باستان راهی دانشگاه موسسه زبان های شرقی شیکاگو شد تا زبان "ایلامی" را بیاموزد . مشهورترین استاد آن زمان زبان "ایلامی" ، "هلک" بود و دکتر ارفعی آموختن ایلامی را نزد او آغاز کرد . در همین زمان نخستین برخورد ارفعی با گِل نوشته های ایلامی روی داد ، هلک آن زمان برا ی آموختن ایلامی چند کتیبه ی ترجمه شده ی ایلامی به ارفعی می داد و صبح ترجمه ی او را با ترجمه های پیشین مقایسه می کرد ، بعدها ارفعی آن قدر در ایلامی مهارت یافت که استادش کتیبه های خوانده نشده ی ایلامی را به او می داد تا او آن ها را بخواند تا در کتاب "گل نوشته هاى باروى تخت جمشید" از آن ها استفاده کند .
تیرماه ۱۳۵۳ ارفعى از رساله ی دکترى خود به عنوان زمینه هاى جغرافیاى فارس براساس گل نوشته هاى تخت جمشید دفاع کرد و با مدرک دکترى راهى تهران شد و به این ترتیب او نخستین ایرانی شد که زبان ایلامی را می دانست . دکتر خانلری که منتظر بازگشت او به ایران بود به سرعت او را در فرهنگستان ادب و هنر ایران مشغول به کار کرد . دکتر ارفعی 3 سال در این فرهنگستان مشغول کار بود و مهم ترین کار او در فرهنگستان راه اندازی کتابخانه ای بزرگ از کتاب ها ، مجله ها ، نوشته ها و مقاله هاى فراوان درباره ی تاریخ ایران و جهان و گل نوشته ها و خط هاى خوانده شده بود ، کتابخانه ای که در سه سال با بودجه ی 4 میلیون دلاری و با کمک دکتر مهرداد بهار ، صدیقیان و مزداپور شکل گرفت و امروزه گنجینه ی بزرگی برای پژوهش درباره ی تاریخ ایران باستان به شمار می رود . متاسفانه روندی که ارفعی در راه اندازی این کتابخانه پیش گرفت پس از او دنبال نشد و هر چه در این گنجینه هست همه حاصل آن 3 سال است . این کتابخانه اکنون در پژوهشکده علوم انسانى قرار دارد .
اما ترجمه ی فرمان کورش : در زمانی که مشغول به کار در فرهنگستان بود او کتاب "فرمان کوروش بزرگ" را به چاپ رساند . در این کتاب ارفعى موفق شد تا یک سطر از کتاب را بیشتر از بقیه مترجمان زبان پارسى بخواند و به همین علت کامل ترین نسخه موجود از ترجمه ی کتیبه کوروش بزرگ است . سفارش ترجمه ی این فرمان را خانلرى به ارفعى مى دهد و او نیز براى این منظور راهى انگلستان مى شود و با خود مولاژى از فرمان ( منشور ) کوروش را به ایران مى آورد .
پس از 1357 دکتر ارفعی 20 سال از ارتباط با فرهنگستان دور می ماند . در این بیست سال او شاگردانی را بر می گزیند و به رایگان به آنها آموزش می دهد و ترجمه ی متن هاى حقوقى بین النهرین از روى کتیبه ها را نیز انجام می دهد . در پایان دهه ی هفتاد با درخواست رییس میراث فرهنگی وقت مهندس بهشتی ، مسوول راه اندازی تالار کتیبه هاى موزه ملى می شود . این خواسته چندبارى تکرار مى شود تا این که ارفعى قبول مى کند به شغل دولتى بازگردد . در آن زمان تالار کتیبه هاى موزه ملى هنوز راه اندازى نشده بود و ارفعى به کمک دو نفر دیگر حتى قفسه هاى این تالار را نیز خودشان نصب کردند . از آن جایى که خرید کتاب دشوار بود و این تالار کتابى در اختیار نداشت ، بهشتى دستگاه فتوکپى در اختیار ارفعى گذاشت و او نیز با مراجعه به پژوهشکده علوم انسانى ، کتاب هایى را که ۲۰ سال قبل خودش سفارش داده بود گرفت و به همراه شاگردانش فتوکپى کرد .
در زمانى که ارفعى تالار کتیبه ها را راه مى انداخت ، او شروع به خواندن گل نوشته هایى کرد که دانشگاه شیکاگو در سال ۱۳۲۷ به ایران بازگردانده بود و کامرون ( استاد زبان ایلامى ) آن را خوانده بود . اما هرگز آن را چاپ نکرده بود و ارفعى با اصلاح برخى بخش هاى ترجمه شده آن را به همراه ۱۳ کتیبه ی دیگر که در تخت جمشید نگهدارى مى شود خواند و به زیر چاپ فرستاد.
سال ۱۳۸۲ ارفعى پس از چند سال ارتباطش را با موزه ملى قطع مى کند و به دنبال پژوهش هاى شخصى اش مى رود . از آن زمان تا امروز او در شوش و تخت جمشید به فعالیت پرداخته است . از جمله مهم ترین فعالیت هاى ارفعى چاپ گل نوشته هاى باروى تخت جمشید است که همچنان آن را دنبال مى کند . این گل نوشته ها توسط هلک خوانده شده اند اما هرگز او فرصت چاپ آن ها را پیدا نکرد . هلک تا لحظه مرگ حدود ۲۵۸۶ کتیبه را خواند که با این رقم بیشترین کتیبه را خوانده است . او در زمان حیات خود از میان ۳۴۰ گل نوشته تخت جمشید تنها ۳۳ کتیبه را براى چاپ در نشریه اى فرانسوى فرستاد و باقى آن ها هنوز به چاپ نرسیده است .
ارفعى پس از آن که موزه ملى را رها مى کند ، با انجام طرحى تصمیم مى گیرد کتیبه هایى را که در دانشگاه شیکاگو نگهدارى مى شود ، بخواند و به همراه ۳۴۰ کتیبه خوانده شده به چاپ برساند . او در سال 1384 به آمریکا سفر مى کند و از حدود ۶۴۰ کتیبه که متعلق به باروى تخت جمشید است ، عکسبردارى مى کند . ارفعى اکنون در حال خواندن این کتیبه ها براى چاپ است .
همچنین همکارى او با بنیاد پژوهشى پارسه پاسارگاد منجر به خوانده شدن کتیبه هاى خزانه تخت جمشید شد که در موزه همان جا نگهدارى مى شد . عبدالمجید ارفعى در حال حاضر براى آجر نوشته هاى شوش و چغازنبیل شناسنامه تهیه مى کند و همچنان همکارى خود را با بنیاد پژوهشى پارسه و پاسارگاد ادامه مى دهد .
او اکنون کتاب ها و مقاله هاى بى شمارى دارد که در انتظار چاپ شان به سر مى برد .
اما روزنامه ی جام جم بهمن 1388 که زمزمه های نمایش فرمان کوروش در ایران آغاز شد ، گفتگویی با استاد ارفعی انجام داد که بخش هایی از آن را در ادامه می نویسم :
- برخی مقامات دولتی از نمایش منشور کورش در ایران با جمله "بازگشت منشور به ایران یاد میکنند" ، آیا به نظر شما صحیح است؟
نه ، من این جمله را قبول ندارم ، زیرا منشور کورش از ایران بیرون نرفته است که بخواهد روزی برگردد . این اثر از بابل که یکی از شهرهای تاریخی عراق به شمار می رود خارج شده و به موزه بریتانیا رفته است ، اما به اشتباه بسیاری در محاورات شخصی خود می گویند به عنوان مثال منشور کورش به ایران بر میگردد .
- در صورت کشف تکههای گمشده ی فرمان کوروش واقعا اینها چقدر در بیشتر دانستن ما از این منشور کمک میکند ؟ خیلی کمک میکند ، زیرا اطلاعات ما اکنون به هر حال قطعات شکسته شدهای است که جسته و گریخته از چیزی که ما از سال 1972 شناسایی و مولاژ آن را تهیه کردهایم به دست آمده و این تکههای جدید میتواند اطلاعات تازه به ما بدهد . ببینید ما اکنون اطلاعات جالبی از روی این منشور داریم . به عنوان مثال هزینههای روزانه برای پرستشگاه اسگیله ( معبد مردوک ، خدای بزرگ بابلی ) چقدر بوده است . با این اطلاعات میدانیم کورش شروع به بازسازی دیوار حصار شهر کرده است که در جایی از این منشور به صراحت میگوید خودم تکمیلش کردم . در آن زمان چون رود فرات از وسط بابل میگذشته ، جاهایی که احتمالا آسیب دیده با قیر و آجر بازسازی شده است . در هر صورت کشف این قطعات صددرصد اطلاعات کاملتری به ما میدهد که چه اتفاقات دیگری در آن زمان روی داده است و ایرانیان باستان به چند درصد از دانش و فناوری رسیده بودند که خواستهاند آن را روی منشوری حک کنند .
- بعضیها معتقدند وجه حقوق بشری منشور کورش در کنار دیگر وجوه اثر تاریخی است که اطلاعاتی ذیقیمت به ما میدهد ، اما تا کنون تنها این وجه از آن پر رنگ شده است . شما با این موضوع موافق هستید یا خیر؟ ببینید آن قسمت حقوق بشر این منشور بخشی از گزارش کورش از فتح بابل است . آن قسمت نهایی که حالا یک تکه نیز به آن چسبانده شده در واقع سرانجام کار است که به عنوان مثال کورش چه کارهایی پس از فتح در بابل انجام داده است . این کتیبه نوشته روحانیون پرستشگاه مردوخ در بابل است . این منشور چندین بخش دارد ، اما در بخش اول آن آمده است که وقتی نبونید ( بختالنصر) پادشاه بوده و بیداد و ستم روا میداشته ، خدایان خشمگین شدند و شهرهایشان را رها کردند و مردوخ در شهرها به دنبال یک آدم دادگر گشت و کورش را پیدا کرد و دستش را گرفت و رهنمون شدند به سمت بابل . میتوان گفت کورش بزرگ ، بیجنگ و خونریزی و تنها در عرض یک روز یا حداکثر 2 روز بابل را فتح کرده است ؛ به عنوان مثال 2 روز قبلش میبینیم که کورش در 60 کیلومتری بابل بوده است و 2 روز بعدش در بابل بوده است . یعنی 10 مهرماه 538 قبل ازمیلاد در 60 کیلومتری بابل بوده و 12 مهرماه نیز در خود بابل بوده است و اینکه در بخش دیگری از منشور از اهدای هدایایی گفته شده که از کل جهان آن روز برای کورش آمده و سپس پادشاهیاش را پذیرفتهاند . اما در مورد آن تکه ی حقوق بشر منشور تنها این نکته است که کورش میگوید : "سربازان من دوستانه در کاخ بابل قدم برمیداشتند و دوستانه بوده است هر کاری که انجام شده و من هم نگذاشتهام کسی کس دیگری را اذیت کند و بترساند" و بعد از این گزارشها ادامه میدهد : "خدایان من خشنود شدند و با شکست مردوخ برای من و سربازانم و فرزندانم دعا کردند" و سپس میگوید که آنگاه من این کارها را در بابل کردهام . البته این تنها بخشی از منشور است که برای شما بازگو کردم ، اما قسمت حقوق بشر منشور بخشی از اطلاعات فراوانی است که این منشور میتواند به ما بدهد.
- الان فرضیهای وجود دارد که برخی معتقدند منشور کورش بیش از یکی بوده مثلا 10 عدد که کورش آن را به تمام دنیا فرستاده ، شما با این موضوع موافق هستید ؟ نه ، به هیچ وجه من با این موضوع موافق نیستم ؛ زیرا اولا این کتیبه نوشته روحانیون بابل است و برای بابل نوشته شده است ؛ کارهایی که کورش در بابل کرده است . اگر گزارش فتحی باشد که به جاهای دیگر فرستاده شده باشد به احتمال 99 درصد میتوانسته به خط آرامی ( خطی است که آرامیها از عبری گرفته و به اشکال مختلف درآوردهاند ) نگاشته شده باشد . چون زبانی بوده است که تمام غرب آسیا ( از عراق و خود بابل ) در زمان کورش به کار میبردند . از سویی غرب بابل یعنی غرب عراق ، سوریه وفلسطین همه چون خطشان آرامی شده بود ، پس آرامی میدانستند ، بنابراین منشور نمیتوانسته به خط میخی نوشته شده باشد ، بلکه به آرامی نوشته شده است . با این اوصاف اگر واقعیت این گونه بوده است ( البته منهای آن قسمتی که کورش در بابل چه کرده است ) دیگر برای اقوام دیگر نیازی نبوده است که این منشور فرستاده شود . به همین دلایل که گفته شد شک دارم که از این منشور تعداد بیشتری وجود داشته و به اقصا نقاط جهان فرستاده شده باشد .
- این را قبول دارید که موزههای ما اکنون استاندارد نیست؟ خب برای پاسخ این پرسش باید خاطرهای تعریف کنم . یادم میآید تابستان 1333 بود که من به موزه ایران باستان رفتم . درست زمانی بود که کشفیات تپه ی مارلیک به نمایش در آمده بود . دوباره در سال 1335 که دانشجو بودم به این موزه رفتم و در نهایت سالها بعد از آن که مدتها ایران نبودم ، وقتی برگشتم و دوباره به موزه ایران باستان رفتم دیدم در طول چندین دهه تنها کم و بیش یک یا دو شیء اضافه شده بود و البته همان چیزهایی که از قدیم وجود داشت در همان محل قدیمی دوباره وجود داشتند . بی آن که موزه هیچ تغییری داشته باشد یا آنکه مقاومتر شود . ببینید ، نگهداری آثار تاریخی در موزه ویژگی های خاصی میخواهد.
با آرزوی طول عمر و سلامتی برای استاد دکتر عبدالمجید ارفعی
No comments:
Post a Comment