کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باورکند که باغچه دارد میمیرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیدهست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانهی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانهی ما خالی است
ستارههای کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک میافتند
و از میان پنجرههای پریده رنگ خانهی ماهیها
شبها صدای سرفه میآید
حیاط خانهی ما تنهاست
....
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باورکند که باغچه دارد میمیرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیدهست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانهی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانهی ما خالی است
ستارههای کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک میافتند
و از میان پنجرههای پریده رنگ خانهی ماهیها
شبها صدای سرفه میآید
حیاط خانهی ما تنهاست
....
من مثل دانش آموزی
که درس هندسهاش را
دیوانهوار دوست میدارد تنها هستم
و فکر میکنم که باغچه را میشود به بیمارستان برد
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود.
No comments:
Post a Comment