Saturday

فکر و یاد او

-الو؟ (تلفن همراه که در کنار تخت خواب است زنگ خورده و من که خوابم با صدای زنگ از خواب بیدار شدم البته نه از خوابی‌ عمیق، شماره نیفتاده مغزم خالی‌ است از پنجره به بیرون نگاه می‌کنم هوا هنوز تاریکه)

-سلام، حالت خوبه؟ (صدایی مردانه و بسیار جذاب و دلنشین از پشت خط)

-من خوبم (شناختمش با این که باهاش حرف نزده بودم و صداش را اصلا نشنیده بودم به جز دیشب که به تلفن همراهش در ایران زنگ زدم و فقط الی اول رو شنیدم و این که بعد از این که پرسیدم: آقای - ؟ و جواب داد بله، بعد دیگه صدا نمیومد و مجبور شدم قطع کنم)

دیشب اصلا صدات نمیومد

- صدای تو هم نمیومد

- من قبلش با - حرف زدم، راستش من نگران شدم - قبلان گفت بود که آقای حالشون خوب نبود من هم اینجا چند بار خواب دیدم و نگران شدم ظاهراً - رو هم نگران کردم ببخشید، من از نظر روحی‌ حالم خوب نیست و به خاطر همین برای هر چی‌ نگران میشم

- نه اینجا همه خوبن و اتفاقی نیفتاده

- خوب خدارو شکر که همه خوبن

- توbesorgenشدی

-چی‌؟

-besorgen* شدی

- من نمیدونم، به خاطر هر چی‌ نگران میشم، تو به من گفت بودی که ۳ تا ۴ هفته میمونی، من دیروز منتظرت بودم

- من فکر کردم تو کار مهمی‌ داری

- چی‌ مهمتر از این؟ من نمیدونم چی‌ برای تو مهمه؟

- آخه - گفته بود که یه سری مدارک رو لازم داری و باید بیارم

- اونا رو فرستادن هفتهٔ پیش اینجا به دستم رسید باید تحویل میدادم دانشکده یه جلسه باید بذاره

-جلسه چی‌؟

- من نمیدونم از همین جلسه ها که هر دانشکده میذاره

مکثی کوتاه ( شاید چند ثانیه)

خودم ادامه میدم: خوب پول تلفنت زیاد می‌شه

- نه اشکالی نداره مال بابا ایناست

میخواندام (اونم میخنده) و جواب میدم پس اونجایی، سلام برسون

-خوب تو هم حتما میخواهی‌ حاضر شائ بری دانشگاه

-نه زوده حالا، هوا تاریکه هنوز، اینجا ساعت‌ها رو از ۱شنبه درست کردن

- ا؟ مگه هفتهٔ دیگه درست نمیکنن؟ پس الان ۲:۳۰ اختلاف داریم

- نه این هفته درست کردن، باشه پس فعلا، قربانت. می‌خوام گوشی رو قطع کنم که صداش میاد

- پس بیدارت کردم، پس بخواب

- جان؟

- پس بیدارت کردم

- نه من اگه خوابم سنگین بود که با زنگ تلفن بیدار نمیشدم، صبح‌ها معمولان زود پا میشم

مکثی کوتاه و میپرسم: غذا خوب خوردی؟

- آره، ۴کیلو اضافه کردم اینجا

میخندم او هم میخنده و میپرسه: چرا میخندی؟ جواب میدم: پس خوش گذشته شکر خدا، خپل شودی؟ البته بستگی داره چه جوری از اینجا رفته باشی‌ (ساکت است و گوش میده) در ادامه میپرسم: تو کی‌ میا ای؟ جمعه؟

-نه شنبه

مکثی کوتاه و ادامه میده خوب بخوابی
- قربانت





من اصلاً نمیتونم مطلب و یا حتا شعری را حفظ کنم حتا با آهنگ هم نمیتونم ولی‌ تمام این مکالمه را
حفظم با تمام جزیاتش: تن صداها، احساس، عشق، ...

این مکالمه حدود ساعت ۶:۱۰ صبح به وقت محلی در ۲۸ اکتبر ۲۰۰۸ شروع شد و ۵:۵۶ دقیقه طول کشید، مکلمی که هر چند در زمان کوتاهی‌ صورت گرفت ولی‌ لبریز از احساس و عشق بود و هست، با این که از دستش عصبانی‌ و حتا ناراحت و دلگیرم ولی‌ این مکالمه را فراموش نمیکنم و بهتر است بگم که او را فراموش نمیکنم حد اقل تا الان که دارم این مطالب را مینویسم

No comments:

Post a Comment