Monday

زن / Frauen auf der Welt

امروز صبح بعد از این که صبحانه‌ام را خوردم با صاحبخونه که تازه به خونش اسباب کشی‌ کردم صحبتی‌ کوتاه داشتم در واقع از اونجا شروع شد که چه کار میکنی‌؟ و من با خنده جواب دادم که سوال خوبی است چون من خودم هم نمی‌دونم چه کار می‌کنم و بعد کمی‌ براش توضیح دادم که کارم در مورد ریاضی، جالب بود که بلا فاصله گفت این فکر احمقانه هست ولی‌ در آلمان میگند ریاضی‌ برای خانمها نیست!!! خنده‌ام گرفت چون چند وقت پیش که داشتم دنبال خانه میگشتم با خانم پیری قرار گذشتم که خونش رو ببینم وقتی‌ رفتم گفت بیا داخل و بنشین تا کمی‌ با هم صحبت کنیم در واقع می‌خواست بدون که چه کار هستم و در آلمان چه می‌کنم وقتی‌ گفتم کارم در زمینهٔ ریاضی گفت جالبه ریاضی‌ برای خانم ها!!! و سوالات دیگری پرسید و به نوعی بحث ادامه پیدا نکرد، بعد از آن‌ پیش خودم فکر می‌کردم که این حتما مربوط به دوران گذشته است و نسل جدید این فکر را نمی‌کنه که با بحث امروز صبح با صاحب خونم فهمیدم که نه هم چین قدیمی‌ هم نیست، بعد صاحب خونم که اسمش دیپتی است گفت که در آلمان مرد و زن که در یک شرایط یکسان کار میکنند به عنوان مثل در برنامه ریزی که کار خودش هم هست، زنها نصف مردها ایست هم شرایط خودشون حقوق میگیرند!!! من خواندم گرفته بود و فقط میپرسیدم واقعاً؟ یا می‌گفتم جالبه!!! و دیپتی گفت که آلمان از نظر شرایط مناسب از نظر قانونی برای زنان مقام ۸ را داره!!! و خود آلمانیها راضیند و میگند خیلی‌ خوب است در صورتی‌ که به نظر من احمقانه است ...

من بهش گفتم که ایران کشور مردهاست اونجا وضعیت بدتر است تمام تصمیمات را مرد‌ها میگیرند و زنها برای هر چیزی باید مبارزه کنند و آلمان از این نظر خیلی‌ بهتر از ایران است، قبول کرد که آلمان بهتر از ایران و یا ترکیه است و گفت که صبح مقاله‌ای در مورد زنان در ایران خونده و تعریف کرد که به یه کنفرانس بین المللی در آتن رفته و اونجا هم همه مرد بودند و فقط ۲ تا زن شرکت داشتند، با هم خندیدیم این هم از بین الملل!!!

نمیدونم اون مقاله چی‌ نوشته ولی‌ بعدا باید حتما ازش بپرسم ...

من که از ایران اومدم باید بگم که در ظاهر قضیه شرایط را برای زنان در اینجا خیلی‌ بهتر میبینم ولی‌ ظاهراً باز هم اشکالاتی هست که مطمئناً هست و من به هیچ چیز به عنوان مطلق نگاه نمیکنم، دوست دارم بدونم این اشکالات چیا هستند، بحث کوتاه امروز خیلی‌ برام جالب بود


Friday

دوروز پیش یک پلیس سفید پوست راه بر مردی میان سال و سیاه پوست می بندد و از او که دم درخانه اش بود ه می پرسد این جا چه میکنی ؟گفتگوی پلیس و پرفسوردانشگاه سرانجام به رسانه ها می رسد چرا که پلیس حرف مرد میان سال را قبول نمیکند و اورا به زندان می برد .غوغایی می شود که بیا و ببین .
و بعد اوباما نظرمیدهد که پلیس کار احمقانه ای کردهاست .این کلمه کلمه احمقانه آشوب دیگری به پا میکند پلیس ها اعتراض میکنند و سرانجام پرزیدنت اوباما که مردمش اورا برای تغییر انتخاب کرده اند چاره کار را در این میبیند که هم پلیس و هم پرفسور دانشگاه را برای صرف یک لیوان ابجو خنک به حیاط خلوت کاخ دعوت کند
حالا باخنده خبرنگاران از این کار زیرکانه رئیس جمهور زیرک خود حرف می زنند .
و تمام روز دوربین ها روی یک میز سفید و چهار صندلی که برای اقای رئیس جمهور -معاونش -پلیس و نیز پرفسور دانشگاه است زوم می شود .
اوباما به خبرنگاران میگوید :ما ادمهای کاملی نیستیم و اشتباه میکنیم .ما دور هم امروز جمع می شویم که حرف بزنیم وبحث کنیم اگر حرف نزینم و ارام درکنار یک دیگرننشینیم چه نشانه ای از ما به عنوان انسان می ماند ؟
وباز به کلمه ای که خودش گفته اشاره میکند کلمه احمقانه ...
نگاه اوباما پراز شادی وشیطنت بود و من فکرمیکردم بسا کارها که با مهربانی درست می شود اگر قلبی انسانی در دل کسانی باشد که هیبت ادمی دارند