برات طریقتی مسئول یکی از سرویس های بهداشتی در پارک آزادگان است که با خلاقیت خود به تزیین فضای داخلی سرویس بهداشتی این پارک پرداخته است.
Thursday
Friday
ظهور و سقوط رایش سوم
و این فقط توده مردم نبودن که از هیتلر و حزبش حمایت کردن این دایره متاسفانه گسترده بوده و شامل عقلا هم میشده ....مثل جریان نخبه کشی ما ایرانی ها که برای فرار از گناه ، تقصیر را گردن استکبار جهانی میندازیم، آلمانی ها هم میگن این عوام بودن که به دنبال نازی رفتن .....یک کتاب هم هست به اسم ظهور و سقوط رایش سوم که کتاب با ارزشی در دنیاست که خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده .به تفصیل در آنجا در این مورد صحبت شده ....
تا خدا فاصله ای نیست ، بیااااااااااا
تا خدا فاصله ای نیست
بیا با هم از پیچ و خم سبز گیاه، تا ته پنجره بالا برویم و ببینیم خدا
پشت این پنجره ها لحظه ای کاشته است؟
تا خدا فاصله ای نیست ، بیا، با هم از غربت این
نادانی سوی اندیشه ادراک افق مثل یک مرغ غریب لحظه ای پر بزنیم
کاش می شد همه سطح پر از روزن دل بستر سبز علف های مهاجر می شد
یا همان فهم عجیب گل سرخ یا همین پنجره گرد غروب
تا مرا با تو از این سادگی مبهم ترس ببرد تا خود
آرامش احساس پر از فهم وصال تا خدا فاصله ای بود
اگر من چه می دانستم که اقاقی زیباست؟!
یا گل سرخ، پر از سر خداست؟!
یا اگر بود که من، لای اوراق پر از سجده برگ،
رمز تسبیح نمی نو شیدم
و از آرزویش مرطوب شعور من و تو در دل گرم
و پر از شور امید خطی از عشق نمی فهمیدم من به پرواز خدا در دل من،
در دل تو مثل هر صبح پر از آیه و نور، بارها!
معتقدم و قسم می خورم این بار،
به هر آیه نور تا خدا فاصله ای نیست، بیا
"مهین رضوانی فرد"
ماه من ، غصه چرا ؟!
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد ...
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است ...!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟! چرا !؟!
مهین رضوانی فرد
Tuesday
Monday
در سفر لاهه چند نفر همراه دکتر مصدق بودند که بیشتر سیاهی لشکر بودند تا هیات نمایندگی ایران به استثنای حسین نواب، وزیر مختار ایران در هلند، اللهیار صالح و مهندس کاظم حسیبی . بقیه دنبال گردش، تفریح و کارهای خصوصی بودند . غلامحسین مصدق، در کتاب در کنار پدرم میگه : حتا بعضی اوقات جمع آوری آنها در هتل مشکل بود. روزی پدرم گفت : غلام برو مقداری شکلات بخر . من هم رفتم و یک جعبه خریدم. وقتی جعبه را دید گفت چرا یکی؟ ۴- ۵ جعبه دیگر هم بخر، اینها را باید با شکلات جمع و جورشان کرد !!!!!!
در دادگاه لاهه از ۱۴ قاضی ، ۹ نفر به نفع ایران رای میدن. در بین آنها MacNeir قاضی انگلیسی هم بوده که به نفع ایران رای میده !!!!! غلامحسین مصدق در کتاب در کنار پدرم تعریف میکنه که بعد ها که برای شرکت در یک کنگره پزشکی به لندن میره ، در خیاب...ان در صف اتوبوس ، شخصی بهش سلام میکنه ، دقت که میکنه میبینه همان قاضی انگلیسی است . در ادامه میگه : "احوال پدرم را پرسید ، گفتم پس از زندان تحت نظر است. تعجب کرد و گفت او از مردان بزرگ تاریخ است. به ایران خدمت کرد ، باید مجسمه اش را از طلا بسازند ... "
غم انگیزترین نقاشی کشیده شده
این نقاشی توسط پسرکی مکزیکی / آمریکایی کشیده شده که از بدو تولد از مادرش ایدز گرفته است .این نقاشی برنده 16 جایزه بین المللی شده و از آن به عنوان نماد در NGO های مبارزه با ایدز استفاده می شود |
Wednesday
اما یکی از... این ابزار، بسیار کهنه و کار کرده به نظر می رسید و شیطان حاضر نبود که آن را به قیمت ارزان بفروشد. کسی از او پرسید : این وسیله گران قیمت چیست؟
شیطان گفت نومیدی و افسردگی.
پرسیدند : چرا این همه گران است؟
شیطان گفت : زیرا این وسیله برای من بیش از این ابزار دیگر مؤثر بوده است. هر گاه سایر وسایلم بی اثر می شوند تنها با این وسیله می توانم قلب انسان ها را بگشایم و کارم را انجام دهم. اگر بتوانم کسی را وادارم که احساس ناامیدی، یأس، دلسردی، مطرود بودن و تنهایی کند، می توانم هرچه که می خواهم با او بکنم. من این وسیله را روی همه ی انسان ها امتحان کرده ام و به همین دلیل این همه کهنه است.
Friday
12سالم بود، تابستون منزل یکی از دوستان خانوادگی بودیم، ماست و خیار مفصل و خوشمزه ای درست کرد همراه با مغز گردو و کشمش که داخل ظرف بزرگی ریخت . من اصرار کردم که میخوام کمک کنم و با اصرار ظرف ماست و خیار را برداشتم که به طبقه پایین ببرم ، پل...ه ها سنگ مرمر براق بود ، در حالیکه کاملا مراقب بودم که اتفاقی نیوفته، پام لیز خورد و کاسه از دستم ول شد همینطور پایین رفتن کاسه را در حالیکه محتویات داخلش روی پله ها میریخت، تماشا میکردم، همه نگران بالا سرم بودن که اتفاقی برام نیوفتاده باشه و مرتب ازم میپرسیدن که جاییم درد گرفته? در حالیکه من همش به فکر ماست و خیار فوق العاده خوشمزه بودم. درسته که بلافاصله دوباره ماست و خیار درست شد ولی شرمنده از این که نه تنها کمک نکردم بلکه باعث زحمت هم شدم .جالب ماجرا این بود که قبل و بعد از آن من هیچ وقت از آن پله ها با این که بعضی اوقات بدو بدو بالا پایین میکردم ، لیز نخوردم.